آواز گازران
و دختران گازر پچ پچ آغازيدندپچ پچ ها اندک اندک آواز شد غاز سفيد مهاجر برگشته
غاز سفيد مهاجر
هزار فرسخ آمده
تا آبگير سبز ولايت ما
بر کتف برفيت خال بزرگ قرمز چيست ؟اين پرچم غريب را هر سال
تا چند و تا کجا
بر شانه مي کشاني و در دنيا ؟غاز سفيد مهاجرسينه بر آب مي کشد
تا انتهاي برکه روان مي شود
و باز مي گردد باز
و نرم نرم و آنگاه گرم
خواندار باستانيش را مي آغازد
چه بر اجاق و بابزن سلطان
چه در غريو پر دود پاتيل روستاييچه دلقکان و سربازانت
با قهقهه به نيش کشيده باشند
چه معده هاي يخزده کودکان گرسنه را گرم کرده
باشيچه شاعري به ويله سراييده باشد
مخوفا جنايتا
من بردبار نخواهم بود
از تو همين پشنگه خون دارم بر کتف
از لحظه عبور ساچمه داغ از گلوگاهت
فرسنگ هاي هزارگانه را
در اهتزاز سرخ همين بيرق
مي آيم برمي گردم مي آيم
تا خالي سياه فاصله ها را
از حجم برفگون خيال تو پر کنم
و دختران گازر
از سجاف راه علف پوشبه روستا بر مي گردند
و همسرايان مي خوانند
غاز سفيد مهاجر از ولايت ما پر کشيد
با خال سرخ کتفشدر اغتشاش هاشورهاي باران سرب
پر کشيد آنگاه از ميانه هاشورهاي باران سرخ گذشت
غاز سفيد مهاجر