غزلي براي چشم ها
همه جا مي بينمت به درخت و پرده و آينهنمي دانم اما
تو مرا دنبال مي کنييا من ترا
اي چشم شيرين زيبا
به گلها مي بينيم و مي بينمت
به گلها نشسته اي و مي بينيم
بر آب مي نگرم و مي بينمت
در آب مي لرزي و مي بينيم
تو مرا جست و جو مي کني يا من ترا اي چشم
شيرين دلربا همه روياهايم را نيلوفري کرده اي
و همه خيال هايم را به بوي شراب آغشته اي
همه جا گرماي خانه و جان و جهان است حضورت
ولي چشم که باز مي کنم
نمي بينمت ديگر
با آن که مي دانم
تو مي بينيم همه جا
من شيداي توام
يا تو مرا گرفته اي به بازوي سودا
اي چشم شيرين بي پروا