حدي
روباهي از برکت رنگهاي شگفتطاووس پر شکوهي شده در گوشهاي از اين جهان ؟طاووسي از برکت رنگ هاي دلارا
پا در خور دم يافته
در گوشه اي از اين جهان ؟مرا چه سود اما که همان شتر صبور بارکشم
در وادي سراب ها و دروغ
و جز سايه دراز و بي قواره هميشه شلنگ انداز خود
تماشاگهي ندارم به سايه روشن صبح و غروببارم چه کو کنار چه زمرد
نه مي بينمش نه مي خواهم ببينمشو نه احساسش مي کنم
و سوارم چه اميري برنا و برومند
چه حرامي بدنهاديمي بينمش و مي ستايمشو مي برمش بر پشت
اگر چه نمي شناسمشچه آموخته ام از روزگار و کار جز اين ؟کينه پر آوازه ام ؟يک بار در من بيدار شد
غريدم و کف به لب آوردن و هجوم بردم
امير و حرامي هر دو
در معرض صاعقه ام بودند
و سرانجام آنکه جان بدر بردحرامي بدنهاد بود
که اکنون برگرده ام نشسته و مي راندم
هر سو که خود بخواهد
زنم کرمجي بور زيبايي زاييده ؟طاووسي پاي در خور دم يافته
رئباهي از برکت رنگ ها
مرا چه سود اما که بار سنگين چه شوکران چه زمرد
بارم و حرامي نابکار سوارم است
ديگر سقراط و افعي را
از هم تميز نمي دهم
و سراب را به دنبال سايه بي قواره خود
مي پيمايم مدام مدام مدام