انديشه است نه ترديد
ترديدم آغازگر راهي نرفته استراهيکه مي آغازمش تا به پايانش برسانم
تا از احتمال حادثه و کشف
برهنه اش نکرده باشم
در جاده هاي تکرار
خواندنم نمي گيرد
انديشه است نه ترديد اينکه به بازگشتم وا مي دارد
انديشه آواز سر دادن
در افقيکه هوايي ديگر دارد
که هجايي زخمي پژواک هاي ديگر پس مي گيرند
و تحرير ديگري به صدا داده مي شود
نا آشنا براي گلوهاي پير
هميشه از ميانه هر راه
باز مي گردم تصوير پايان نوميدم مي کند
کلاف درهم اين جاده ها
جغرافياي سفرهاي ناتمام من است