گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 32
نمايش فراداده

باري آري و هزار بار نه

شيرين ترين آرزو

حضويري خوش

در رويايي شيرين است

سر حال ما ندارند اما رويا ها

به طبع خويش مي آيند

چرخي مي زنند

و مي گذرند

و وا مي نهندمان

سر چهار سوهاي نوميدي و سرگشتگي

ارواح شرير

انتقامجو

از ژرفاي فراموشي ها بر مي آيند

در شبي

که چشم بيداري از دريچه اي

نمي پايد کوچه ها را

و به خواب ها که رسيدند

گام سبک م تند مي کنند و شلنگ انداز به ريشخند

مي گذرند روي علف هاي خيال ما

که نيم خواب

در خواب هامان حضور نمناک دارند

ما را چه گناه اي ارواح شرير

اگر زاده شديد

از بستر کودکي ما

و از هم آغوشي شوربختي و شقاوت ما مبروص ما را چه گناه ؟

شيرين ترين آرزو

حضوري خوش در روياست

اتفاقي که باري مي افتد

و هزار بار نه