گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 33
نمايش فراداده

بيگانه

حضوري گستاخ دارم به ديارت

به شعر و انديشه

يا چشمي داري

بر زخم رگ

که تواند زخم هاي نهانم را ديد

يا سري که تواند دريافت از کدامين ستاره بي نام از کدام کهکشان سرد شده

فرو افتاده ام

در اين علفزار به شبنم سرخ آلوده

ماني شهر کوران

حضوري دارم

نه لطيف و نه مانوس

برابر چشمت و رو در روي انديشه ات

خواهي بشناسم و دشنامم گوي

خواهي نشناسم و بگذر از کنارم

بيگانه