شوري کوچک
به حجم بلبل کوهي دارم
از بادام بني به سدري
از سدري به سايه کمرگاهي
گلي اگر در آن پايين
سرخي مي زند به سايه خارا
به چشم هرزه دامي مي نگرم
که شقايقي از آن روييده
شوري کوچک دارم
به حجم خاکي تيهويي
سوتي مي کشم به تنگه
و هويي به کمرگاه
خودي نمي نمايم
تنها به کوهي گوش مي دهم
که تمامي جانش پژواکي است
که با من خطاب دارد
که با من يگانه مي شود