چه پروا
بادبان از ورق پاره ها داريم
و دفتري قطور در گريبان
مي رانيم
بر موجزار حادثه
شعر بر کاغذ نوشه مي شود اما
نفس ظرطه در غزل ما وزنده است
و باد
به شرط کرانه ما
معنا مي شود
چه پروا
بادبان از ورق پاره ها کرده ايم
و ورق پاره پر شعر
شعر پر انديشه
و انديشه از نفس ما که شرطه درياهاي ظلماني است
مي وزد
نفسي که توفان ها را
آرام مي کند
و دريا را
به خليج هاي خلوت
يدک مي کشد
چه پروا
باد گو بنالد و بپيچد بر خود
دريا در دفترهاي ماست