گندم و گیلاس

منوچهر آتشی

نسخه متنی -صفحه : 67/ 59
نمايش فراداده

کشتي شکستگانيم

چه پروا

بادبان از ورق پاره ها داريم

و دفتري قطور در گريبان

مي رانيم

بر موجزار حادثه

شعر بر کاغذ نوشه مي شود اما

نفس ظرطه در غزل ما وزنده است

و باد

به شرط کرانه ما

معنا مي شود

چه پروا

بادبان از ورق پاره ها کرده ايم

و ورق پاره پر شعر

شعر پر انديشه

و انديشه از نفس ما که شرطه درياهاي ظلماني است

مي وزد

نفسي که توفان ها را

آرام مي کند

و دريا را

به خليج هاي خلوت

يدک مي کشد

چه پروا

باد گو بنالد و بپيچد بر خود

دريا در دفترهاي ماست