خوارج به ده ها فرقه منشعب شده اند و درباره تعيين فرقه هاى اصلى آنها اختلاف نظر وجود دارد.(16) در اينجا پنج فرقه كه به نظر مىرسد از ديگران مهمتر بوده و بقيه فرقه ها از آنها انشعاب يافته اند مطرح مىشوند.
1. محكمة الاءولى: اينان همان گروهى هستند كه در جنگ صفين در مقابل امام على عليه السلام قرار گرفتند و چون حكميت را انكار كردند و شعارشان «لاحكم الا لله» بود به آنها «محكمه» گويند و چون نخستين گروهى بودند كه چنين اعتقادى داشتند، «محكمة الاءولى» ناميده مىشوند. به اين گروه از آن رو كه در حروراء، يكى از قراى كوفه، اجتماع كردند، «حروريه» نيز مىگويند.
البته اين گروه را نمى توان فرقه اى در عرض ديگر فرق قرار داد بلكه آنان در واقع خوارج اوليه و اصلى هستند كه بقيه فرق خوارج از آنها پديد آمدند.
محكمه، تحكيم انسانها را گناه و هرگونه گناه را باعث كفر مىدانند. آنان وجود امام و حاكم را واجب نمى دانند و معتقدند كه آزاد بودن و قريشى بودن از شرايط امام نيست. نخستين كسى كه از سوى اين گروه به امامت و رهبرى برگزيده شد، عبدالله بن وهب الراسبى بود. محكمه پس از انتخاب عبدالله از حروراء به نهروان رفتند و در اين مسير به قتل و غارت مسلمانها پرداختند. امام على عليه السلام در حروراء و نيز نهروان با آنها احتجاج كرد و شبهاتشان را پاسخ داد. پس از سخنان صريح امام در نهروان هشت هزار تن توبه كردند و بقيه كه چهار هزار تن بودند به رهبرى عبدالله بن وهب، آماده جنگ با امام شدند. سپاه امام همه اين افراد را به هلاكت رساندند و تنها نه تن از آنها باقى ماندند كه به نواحى مختلفى چون يمن و عمان متوارى شدند و در آن نواحى به ترويج آرا و عقايد خود پرداختند. در زمان معاويه و ديگر حاكمان بنى اميه گروههايى با تفكرات محكمه نخستين بر حاكمان بنى اميه خروج كردند. اين قيامها ادامه داشت تا اينكه نخستين انشعاب در ميان خوارج رخ داد و «ازارقه» پديد آمدند.(17)
2. ازارقه: اين گروه پيروان ابوراشد نافع بن الازرق (م 65 هجرى) هستند. نافع نخستين كسى بود كه با ابداع برخى آراى خاص باعث تفرقه و انشعاب در ميان خوارج گرديد.(18) ازراقه بيش از ديگران در تبديل شدن خوراج به يك گروه مذهبى و كلامى و نه صرفا سياسى، نقش داشتند.(19) در عين حال، ازارقه از لحاظ سياسى و نظامى و نيز تعدا پيروان و سپاهيان از ديگر فرقه هاى خوارج قويتر و پرنفوذتر بودند. نافع در زمانى كه عبدالله بن زبير قيام كرده بود و بر مناطقى از جمله بخشهايى از ايران تسلط يافته بود، از بصره به سمت اهواز حركت كرد و اهواز، فارس، كرمان و نواحى اطراف را به تصرف در آورد. آنها به رهبرى نافع مدتها با سپاهيان ابن زبير و امويين جنگيدند تا اينكه ابن زبير، يكى از فرماندهان خود را به نام مهلب بن ابى صفره با بيست هزار تن، از بصره به جنگ آنها فرستاد. مهلب نوزده سال با ازارقه جنگيد كه مدتى از سوى ابن زبير و مدتى نيز از سوى حجاج و در زمان حكومت عبد الملك بن مروان بود. او در يكى از جنگها نافع را كشت و سپس با ايجاد اختلاف در سپاه ازارقه، آنان را به كلى نابود كرد. (20)
در اين گروه به تدريج عقايدى پيدا شد كه گاه به سختى و جانب افراط مىگراييد.
عمده ترين معتقدات اين گروه عبارت است از:
1- ازراقه مخالفان خود را مشرك و كافر مىدانستند 7 در حالى كه خوارج اوليه آنان را تنها كافر مىپنداشتند.
2- قاعدين خوارج، يعنى آن دسته از خوارج كه همراه ازراقه جنگ نمى كردند كافر و مشرك هستند.
3- اطفال مشركان (مخالفان ازراقه) نيز مشركند.
4- كشتن مشركان يعنى مخالفان ازراقه و زنان و اطفال آنها مباح است.
5- همه مشركان از جمله اطفال تا ابد در آتش جهنم خواهند ماند.
6- انجام هر گناهى، اعم از گناه كبيره يا صغيره باعث كفر و شرك مىشود.
7- خداوند مىتواند كسى را به پيامبرى برگزيده كه قبل از نبوت كافر بوده و يا پس ااز نبوت كافر خواهد شد.
8- تقيه در گفتار و كردار جايز نيست.(21)
3. نجدات يا نجديه: اين فرقه پيروان نجدة بن عامر حنفى (م 69 هجرى) به شمار مىروند. در ابتدا نجدة ابن عامر با سپاه خويش در يمامه قصد پيوستن به سپاه خوارج بصره به رهبرى نافع بن ازرق را داشت. در اين ميان، نافع آراى خاص خود را ابراز كرد و قاعدين خوارج را مانند ديگر مسلمانها كافر و مشرك دانست و قتل آنها و زنان و فرزندانشان را مباح شمرد. پس از واقعه، گروهى از ياران نافع از او جدا شدند و به سمت يمامه حركت كردند. ابن عامر به استقبال آنها شتافت و از آراى جديد نافع آگاه شد و با او مخالفت ورزيد. سپس گروه انشعابى ازارقه به همراه خوارج يمامه با نجدة بن عامر بيعت كردند و بدين ترتيب نجدات متولد گشتند. اين گروه به «عاذريه» نيز معروف اند، زيرا ويژگى اعتقادى آنها اين است كه جاهل به فروع دين را معذور مىدانند. اين گروه در مجموع عقايد معتدلى داشته اند و از افراط گرى خوارج تا حدودى خود را كنار داشته اند. آراى اين فرقه:
1. اگر كسى گناه كوچكى انجام داد و بر آن اصرار ورزيد و آن را تكرار كرد مشرك است ولى اگر كسى مرتكب گناهان بزرگى چون زنا، سرقت و شرب خمر گرديد و بر آن اصرار نكرد مسلمان است. بنابراين تنها گناهانى كه شخص بر آنها اصرار ورزيد موجب كفر و شكر است.
2. مردم و جامعه نيازى به رهبرى و امام ندارد و فقط لازم است انصاف را رعايت كنند و اگر اين كار به وجود امام توقف پيدا كرد، تعيين امام لازم است.
3. تقيه در گفتار و كردار جايز است.
4. قتل اطفال مخالفان جايز نيست
5. قاعدين خوارج معذورند.
نجدات به زودى به خاطر اختلافات درونى دچار انشعاباتى شدند و رهبر يكى از همين گروههاى انشعابى، نجدة بن عامر را از پاى در آورد. (22)
4. صفريه: به پيروان زياد بن الاصفر گفته مىشود. اشعرى معتقد است كه فرقه هاى اصلى خوارج چهار فرقه ازارقه، اباضيه، نجديه و صفريه هستند و بقيه فرقه ها از صفريه منشعب شده اند. اين گروه كشتن اطفال و زنان مخالفان خود را جايز نمى دانند. درباره كافر و مشرك بودن گناهكار سه نظريه در ميان اين گروه پديد آمد و باعث پيدايش سه فرقه فرعى گرديد. برخى از آنها، مانند ازارقه، انجام هر گناهى را باعث كفر و شرك مىدانند. برخى ديگر معتقدند اگر كسى مرتكب گناهى چون زنا و سرقت شود كه حد شرعى دارد آن شخص زانى يا سارق ناميده مىشود نه كافر؛ كافر تنها به كسى گفته مىشود كه گناهى چون ترك نماز را كه حد شرعى ندارد انجام دهد.
پاره اى ديگر كسى را كه به واسطه گناهش از طرف حاكم شرع محكوم به حد شرعى شده باشد كافر مىدانند. (23)
5.اباضيه: مؤسس اين فرقه عبدالله بن اباض (م. 86 هق)است. برخى برآن اند كه عبدالله رهبر سياسى اين گروه بوده است و رهبرى علمى و دينى بر عهده جابر بن زيدالعمانى مىباشد. عبدالله نخست با نافع بن ازرق (مؤسس فراقه ازارقه) همراهى مىكرد اما پس از مطلع شدن از آراى افراطى از او جدا شد. عبدالله در زمان مروان بن محمد خروج كرد و سپاه مروان در محلى به نام تباله با او جنگيد. جابر بن زيد از سران اباضى مذهب و از همين قبيله اند. از اين رو تبليغ جابر در عمان مؤثر واقع شد و بسيارى از مردم آن ديار، مذهب اباضى را پذيرفتند. ظاهرا هم زمان با انحلال حكومت بنى اميه در سال 132 هجرى جلندى بن مسعود موفق شد تا حكومت اباضى را در عمان تاءسيس كند. اما به زودى سفاح خليفه عباسى سپاهى به عمان فرستاد و حكومت جلندى را در سال 134 هجرى از ميان برداشت. پس از مدتى اباضيه بار ديگر در عمان حاكميت يافتند و اين وضعيت حدود صد سال ادامه داشت تا اينكه در ميان اباضيه اختلافاتى رخ داد و پس از آن سپاهى از سوى معتضد عباسى به عمان حمله كرد و بار ديگر حكومت اباضيه را برچيد اما عقيده بيشتر مردم همچنان اباضى باقى ماند.(24)
اباضيه معتدل ترين فرقه خوارج و تنها فرقه باقيمانده از آنان هستند كه امروزه در كشور عمان و مناطقى از شمال آفريقا حضور دارند. خاندان سلطنتى كنونى عمان نيز اباضى مذهب هستند و از همان قبيله اند.
شهرستانى مهمترين عقايد اباضيه را در خصوص مساءله ايمان و كفر به اين شرح مىنگارد:
1. مرتكبين كبيره مؤمن نيستند؛ بلكه كافرند.
2. كفر مرتكبين كبيره از نوع كفر نعمت است، نه كفر ملت و دين.
3. مرتكبين كبيره موحدند، نه مشرك زيرا خداى يكتا را قبول دارند.
4. مناكحه و موارثه با مرتكبين كبيره جايز است و قتل آنها جايز نيست، مگر اينكه جنگى در ميان باشد.(25)