او با اين شيوه پرپيچ وخم تلاش نموده حقيقت را بر اعتراض كنندگان بپوشاند و گمان مى كنم در اين تلاش مذبوحانه نيز راه به جايى نبرده , مى گويد: در اين كتاب كوشيده ام تحريف نشدن قرآن را ثـابـت كـنـم .
پـس سزاوار است كه نام آن را فصل الخطاب فى عدم تحريف الكتاب بگذاريم , كتاب شكست ناپذير و ستوده كه باطل به آن راه ندارد نه از پيش رو و نه از پشت سر.اى كاش ! صادقانه و با صراحت به اشتباه خود اعتراف و به درگاه پروردگار خويش توبه مى كرد و ايـن سـخـنـان پيچ درپيچ را به زبان نمى راند .
كتابش را ازسخنان بيهوده و گزاف درباره تحريف پركرده و قرآن را ـالعياذ باللّه ـ با كتب عهدين ـكه بازيچه قرارگرفته اندـ سنجيده است ((211)).با ايـن حـال مى گويد: مى خواستم در اين كتاب ثابت كنم كه قرآن تحريف نشده و هيچ دگرگونى وتبديلى به آن راه نيافته همچنان كه كتب عهدين دچار اين مشكلات شده است ((212)) .
در هـفـتمين دليل مى گويد: هنگامى كه عثمان بن عفان براى دومين بار قرآن را گردآورى كرد بـرخـى كلمات و آيات را از قرآن ساقطنمود .انگيزه او ازبين بردن مطالبى بود كه براى حكومتش زيان داشت و شيخين از آن غفلت ورزيده بودند ((213)) .
ولى در رساله جوابيه مى نويسد: منظورم از كتابى كه دچار كاستى گشته اين قرآن موجود نيست , چراكه به صورت نخستين خود ـكه در دوران عثمان گردآورى شده ـ باقى مانده نه افزايش يافته و نه كاهش , بلكه مقصود كتاب منزل الهى است ((214)) .اين گونه سخن گفتن , تناقض آشكار و بازى با الفاظ است كه مى خواهد اشتباهش را با اشتباهاتى بـزرگـتـر جبران كند .
به راستى مفهوم سخن او در رساله جوابيه چيست !؟ محور بحث در مساله تـحـريـف , هـمان فاصله بين وفات پيامبر (ص) تا هنگام توحيد مصاحف در عهد عثمان است , اما بعد از دوران عـثـمـان , هـيـچ كس نگفته در قرآن شريف تغييرى رخ داده مگر در نقطه گذارى , شكل حروف , شماره گذارى آيات و مسائلى از اين قبيل كه ارتباطى با متن قرآن ندارد.
اكنون كه او تلاش مى كند تحريف را در اين فاصله زمانى كوتاه اثبات كند, از قائلان به تحريف بوده و كتاب فصل الخطاب را نيز براى همين هدف نوشته و پوزش خواستن بى مورد است .
منظور از تحريف در كتابهاى عهدين چيست ؟ گـاهى بعضى افراد تنگ نظر و ظاهربين گمان مى كنند كه رويدادهاى گذشته و حال , در همه جهات بايد مثل هم باشند و يكى از حوادث مهم, تحريف كتابهاى پيشينيان مى باشد.
پس لازم است تحريف در كتاب مسلمين نيز رخ دهد تا هماهنگى و تشابه بين امتها تحقق يابد.بـه زودى ـدر بـخـش آينده ـ خواهيم خواند كه لازم نيست گذشتگان و آيندگان در تمام جوانب زندگى مثل هم باشند .اكنون درباره تحريف عهدين بحث مى كنيم .
مـحدث نورى مى گويد: آيات فراوان قرآن , اخبار متواتر و اجماع مسلمين , بلكه خود متن عهدين همگى گواهى مى دهند كه كتب عهدين بى ترديد دچار تغيير و تحريف گشته اند ((215)) .
بـه اعتقاد ما, در قرآن مطلبى نيست كه دلالت كند بر وقوع تحريف اصطلاحى در تورات و انجيل , يعنى تبديل متن كتاب يا كم وزيادكردن آن , بلكه قرآن مى گويد: كتب عهدين دستخوش تحريف معنوى شده , آن را به غيرمعناى خودش تفسير كردند و در اخبار اسلامى و سخنان بزرگان اسلام نيز چيزى كه گوياى وقوع تغيير يا تبديل و تحريف در نص عهدين باشد وجود ندارد, البته دليلى هم بر آن نداريم .
حـضـرت امـام بـاقـر(ع) مـى فـرمايد: حروف و الفاظ كتاب را به خوبى برپا مى داشتند, اما حدود و محتواى آن را تحريف مى كردند .لذا, آن را روايت مى كردند, ولى مراعات نمى كردند ((216)) .
شيخ طوسى در تفسير آيه يحرفون الكلم عن مواضعه ((217)) , سخنان را از جايگاه اصلى آن منحرف مى سازند گفته است : آن را از تفسير و تاويل مناسب خودش تغيير مى دهند ((218)) .