عجيبتر اين كه پنداشته است حجاج بن يوسف ثقفى طغيانگر بزرگ دوازده جاى قرآن را تغييرداد و قـرائت مـعـروف و مـتـداول ـتـا آن روزـ را بـه شـكـل كـنـونـى درآورد, مـثـلا مـى گويد: من الـمـرجـومـين ((371)) در داستان حضرت نوح من المخرجين و من المخرجين ((372)) در داستان حضرت لوط من المرجومين بوده كه اين دو عبارت را تغييرداد و جابه جا نمود ((373)) .
و تـخـيـلات بى ارزشى از اين قبيل كه هر عقل سالمى از آن گريزان است , چراكه حجاج سرگرم سـيـاسـت ظـالـمـانـه , بـسـيار كوچكتر از آن بود كه بتواند در امور دين و قرآن عظيم دخالت و دست درازى كند.
ايـن ياوه ها, نشخوار هرزه زبانان تهى مغز است همانان كه نمى دانند چه مى گويند و احترام امانت كلام را پاس نمى دارند.
ابـن خـطـيـب ايـن قـصه تخيلى را از روايت عبادبن صهيب از عوف در كتاب المصاحف ((374)) گرفته است , ولى پيشوايان علم حديث اين عباد را دروغگو و دروغپرداز مى دانند, فقط ابوداوود به روايات او توجه مى كرد ((375)) .
امـام حـافـظ محمدبن حبان مى نويسد: او مطالب منكر و ناشايست را از زبان افراد مشهور روايت مى كرد, به گونه اى كه حتى اگر مبتديان در علم حديث هم بشنوند, گواهى به مجعول بودن آن خواهندداد ((376)) .
يـكـى از آن مـطـالب همين حكايت خنده آور است كه متاسفانه ابن خطيب آن را همانند يك اصل مسلم پذيرفته و عرضه كرده است .
تا اين جا پندار بى ارزش تحريف را نزد حشويه اهل سنت خوانديم .
گروهى افراطى ـكه خود را جزء شـيـعـيان مى دانندـ نيز مانند همكيشان حشويه خود, بى پروا كرامت و تقدس قرآن كريم را مورد تعرض قرار داده اند.پـيش از اين گفتيم دانشمندان محقق شيعه ـكه اهل نظر و اجتهادندـ همچنين محدثان بزرگ مـا, هـمـگـى بـا اسـتـناد به نقل متواتر و دليل عقل , احتمال تحريف كتاب خدا را به كلى مردود مى دانند و همچنان بر اين عقيده ـكه قرآن كريم نيز بدان تصريح فرموده ـ ثابت و استوارند.
آرى ! نـظـريـه تـحـريـف از سـوى گروهى ناچيز ـكه در ميان شيعيان چيزى به شمار نمى آيندـ مـطرح شد و اين در دوره هاى اخير و هنگامى بود كه جزائرى (متولد 1050 و متوفاى 1112 هـ .
ق ) به عنوان نابغه اين گروه در اطراف خليج فارس پديدارگشت و اين انديشه را ترويج كرد و شالوده آن را بـر پـايـه هـاى سـهـل انگارى و ساده انديشى ـبا اخبار پراكنده و افسانه هاى دور از واقعيت ـ پايه ريزى نمود و گروهى ساده انديش نيز با افكارى آلوده و خاطرى پريشان به دنبال او راه افتادند.
سـپـس نورى (متولد 1254 و متوفاى 1320هـ .
ق ), فرد سرشناس اين گروه از وى پيروى نمود و بـسـيار كوشيد كه دلايل كتاب را نقض كرده , حجيت آن را ـكه نزد همه اهل تحقيق مسلم است ـ نفى كند.
اينك پاره اى از دلايل جزائرى را در كتاب منبع الحياة ذكر مى كنيم .
او مـى گـويـد: اخـبـار مستفيض , بلكه متواتر, دلالت دارند كه قرآن دستخوش افزايش , كاستى و تحريف شده است از جمله :
الف ) از اميرمومنان (ع) سوال شد: دو جمله شرط و جزا در آيه سوم سوره نساء ((377)) چه تناسبى با هم دارند؟ پاسخ دادند: بيش از يك سوم قرآن از آن جا افتاده است .
ب ) روايـت شـده كه امام صادق (ع) درباره آيه كنتم خير امةب ((378)) , شما بهترين امتى هستيد كه ب گفت : چگونه اينها بهترين امت خواهندبود با اين كه فرزند پيامبر خدا را كشتند.
اين طور نيست , بلكه اين گونه نازل شد: كنتم خير / ائمة/ب, شما بهترين /امامانى / هستيدب كه منظور امامان اهل بيت للّه مى باشند.