معارف اسلامی

محمد سعیدی مهر، امیر دیوانی، علیرضا امینی، محسن جوادی

جلد 2 -صفحه : 147/ 52
نمايش فراداده

كثرت گرايى

بحث و بررسى كامل درباره نظريه كثرت گرايى، در اين مجال اندك نمى گنجد، بهويژه به دليل تقريرهاى مختلفى كه از آن وجود دارد. به علاوه تفكيك بين برخى از تقريرهاى كثرت گرايى با حصرگرايى دشوار است; مثلا برخى از نويسندگان مسلمان از نوعى كثرت گرايى، به نام كثرت گرايى دينى غير فروكاهشى (2) جانبدارى مى كنند، كه مفاد آن همان حصرگرايى است كه بدان خواهيم پرداخت. از طرفى، گريزى از تبيين اجمالى براى كثرت گرايى نيست. از اين رو تقرير جان هيك را كه ادبياتى ساده تر دارد، برگزيده و بازمى گوييم.

مدعاى كانونى كثرت گرايى آن است كه همه اديان آسمانى راه رستگارى اند. دليل اصلى اين ادّعا به نظر جان هيك آن است كه روح رستگارى عبارت است از اين كه آدمى از خودمحورى رهايى يابد و زندگى خود را بر مدار واقعيت سر و سامان دهد. روشن است كه مراد از واقعيتْ محورى، تنظيم حيات براساس خواست خداوند است. به عقيده هيك چنين كارى از همه اديان اصيل برمى آيد. به عبارت ديگر، هرچند اديان داراى اختلاف هايى هستند، آن اختلاف ها تأثيرى در سعادت مندى پيرو هريك از آن اديان ندارد. كوتاه سخن آن كه همه اديان داراى اعتبارند و گردن نهادن به هركدام مى تواند انسان را از خودمحورى برهاند.

واقعيتِ آشكارى كه كثرت گرايان را با مشكل مواجه مى كند، وجودِ اختلاف هاى عقيدتى در اديان موجود است. مثلا عقيده رايج در ميان مسيحيان عبارت است از تجسّد خداوند در قالب عيسى مسيح، در حالى كه اين آموزه از منظر اديانى مانند يهوديت و اسلام، شرك و باطل است. اگر آيين هايى مثل بودا را هم جزء اديان اصيل به شمار آوريم ـ كه هيك چنين مى كند ـ اختلاف ها بسى عميق تر مى شود. (3) برخى از ناقدان غربى به درستى اشاره كرده اند كه بايد انسان نسبت به متعلق پرستش و سرسپارى خود، برداشت صحيحى داشته باشد تا بتواند از دام خودپرستى بِرَهد. (4) بايد ديد كه چه چيزى به نام خداوند پرستيده مى شود. تا تصور روشن و درستى از معبود نباشد، ممكن است آدمى هم چنان در دام خودپرستى باشد; هرچند بر او نام خداپرستى نهاده باشد. اين سخن قرآن است كه به پيروان خود هشدار مى دهد: «آيا ديدى آن كه خدايش را هواى نفس خود گرفته بود.» (5) با مشاهده ناسازگارى عقايد موجود در اديان، بى ترديد اين مسأله پيش مى آيد كه همگى آنها نمى توانند با واقعيت منطبق باشند و از اين رو نمى توانند آدمى را از خودْمحورى به واقعيت محورى متحوّل كنند.

پاسخ كثرت گرايان، و بهويژه جان هيك، به اين اشكال، بسيار شگفت انگيز است; هرچند شايد براى توجيه مبناى خود راه ديگرى پيش روى ندارند. به نظر وى علت و منشأ اين ناسازگارى در ميان اعتقادات اديان مختلف، تصور واقع نمايى رئاليستى آن آموزه ها است. چرا مى گوييم اعتقاد به تجسّد خداوند با اعتقاد به تنزّه او از جسميّت، ناسازگار است؟ زيرا گمان كرده ايم اين دو آموزه، هر دو، از عالم واقع به صورت حقيقى حكايت مى كنند. به اين معنا كه مسيحيان واقعاً خداوند را در قالب عيسى متجسّد مى يابند و مسلمانان برخلاف آنها خداوند را برتر از آن مى يابند كه به صورت انسانى درآيد. پيروان اديان، آموزه هاى عقيدتى خود را بازنمون واقعيت ها مى دانند و از همين جا مشكل تعارض و ناسازگارى رخ مى دهد.

جان هيك مى گويد: آنچه اين تعارض ها و ناسازگارى را از ميان برمى دارد آن است كه اين اعتقادات را آيينه واقعيات ندانيم. خداى واقعى نه خداى مسيحيان است و نه خداى مسلمانان; چرا كه اصلا او در انديشه محدود آدمى نمى گنجد. آنچه اسلام و مسيحيت و يا هر دين ديگرى را در يك رديف مى نشاند، آن است كه پيروان هر دينى، سوداى شناخت خداوند را دارند; اما چون انسانند و داراى محدوديت معرفتى، هرگز نمى توانند واقعيت را دريابند و ناچار هركسى از ظنّ خود يار خداوند مى شود. وى براى توضيح نظر خود تمثيلى مى آورد: ما انسان ها در مواجهه با خداوند و عالم اُلُوهى مانند نابينايان در مواجهه با يك فيل هستيم. (6) همان طور كه هريك از نابينايان با دست خود فيل را لمس كرده، و تصوير و توصيفى از آن مى كنند كه با ديگرى ناسازگار است، مانيز در برابر خداوند چنين حالتى داريم. اگر يكى از نابينايان فيل را ستونى استوار مى يابد و ديگرى مارى عظيم الجثه و... جاى نگرانى نيست; زيرا در واقع فيل نه اين است و نه آن. اين ناسازگارى ها محصول پنداشت هاى ما است كه گمان كرده ايم آن بيان ها حكايت واقع است. ولى آنچه ما مى انديشيم و به آن اعتقاد داريم بازنمون حقيقت نيست; بلكه آفريده ذهن و خيال ما در توصيف حقيقت است. بدين ترتيب، مشكلى باقى نمى ماند.

آنچه در فكر تو آيد، آن فناست آن كه در وهم تو نايد آن خداست به نظر هيك، گزاره هاى ناظر به واقعيت غايى (آموزه هاى عقيدتى دين)، در واقع استعاراتى هستند كه اعتبارشان منوط به كارآيى آنها در متحول كردن و رستگار نمودن انسان ها است. (7) كيت يندل مى گويد: «نظريه كثرت گرايى، واقعيتِ آموزه هاى اعتقادى را واقعيت پديدارى مى داند كه صدق آنها نه در گرو مطابقت با واقع، كه وامدار نقش مفيد و مؤثر آنها است.» (8)

.. yhposolilhP fo aidepolcycnE egdeltuoR .062.p,8.V ,giarc drawdE .de , 2. محمد لگنهاوزن، اسلام و كثرت گرايى دينى ، ص 95.

3. مايكل پيترسون و ديگران، عقل و اعتقاد دينى ، ص 398.

4. همان ، ص 413.

5. چسوره فرقان، آيه 43.

6. مايكل پترسون و ديگران، عقل و اعتقاد دينى ، ترجمه احمد نراقى و ابراهيم سلطانى، ص 407.

7. همان ، ص 408.