بيش تر غرايز و اميال حيوانى مى پردازد. بنابراين اگر بنا است انسان، رستگارى خود را از رهگذر اعمال صالح و دستورات خِرَد انسانى برآورد، بايد احساسات و عواطف او تعالى يابند، تا با خِرد او همگامى كنند; نه آن كه خرد و عقل او تنزّل يابد و هم رأى عواطف و احساسات او باشند.
آرى; اين يك واقعيت است كه خداوند عقل را همچون چراغى براى تشخيص راه رستگارى در دل آدمى نهاده است; اما واقعيتِ ديگر آن است كه فروغ اين چراغ، زواياى راه را نشان نمى دهد، و بسيار آسيب پذير است و با اندك نسيمى كه از جانب هوس مىوزد، رو به خاموشى مى نهد.
اينك اين پرسش را پيش روى خود داريم: آيا خداوند قصد جدّى بر راهنمايى ما دارد، يا نه؟ اگر ندارد، چرا چراغ عقل را در جان آدمى روشن كرده است؟ اما اگر قصد هدايت انسان را به رستگارى و سعادت دارد ـ كه البته بر اساس فيض بى پايان الهى، چنين است ـ پس او كه عالِم به هرچيزى است و ناتوانى هاى رسول باطن(عقل) را مى نگرد، به يقين، مددكارى خواهد فرستاد تا هم بر روشنايى چراغ عقل بيفزايد و هم آن را از گردباد هوا و هوس ايمنى بخشد. اگر خداوند نمى خواهد آدمى را به عمل صالح فرا خواند، چرا عقل و خرد به او داده كه او را به آن فرا خواند؟ و اگر مى خواهد كه از رهگذر عمل صالح او را به سعادت رهنمون شود، چرا دعوت عقل را با فرستادن وحى، تكميل و تتميم نكند؟ آيا اگر شما قصد جدّى بر دعوت دوستى داشته باشيد و بدانيد او به صِرفِ خواندن نامه شما نخواهد آمد، كسى را به سوى او نمى فرستيد تا از آمدن او اطمينان يابيد؟ ماجراى دعوت خداوند به عمل صالح و عبوديّت، نيزچنين است. او كه از سر لطف خود عقل را در آدمى به رسالت فرستاده است، باز از سر لطف، برگزيدگانى مى فرستد تا بر دعوت عقل تأكيد كنند و با نشان دادن زواياى راه رستگارى او را يارى دهند و به علاوه با گره زدن عمل صالح با منافع پايدار اُخروى، و عمل زشت با ضررهاى هولناك اُخروى، احساسات و عواطف او را در خدمت عقل قرار دهند. اگر انسان بداند كه با عمل صالح، قرب الهى را كسب مى كند و رضوان و خشنودى الهى شيرين ترين چيزها است، در آن صورت، آيا رغبت او به عمل صالح بيشتر نمى شود؟ متكلمان از اين كار خداوند به «لطف» تعبير كرده و آن را بر خدا لازم مى دانند; زيرا خداوند از هيچ لطفى كه زيان و مفسده اى در پى نداشته باشد، دريغ نمى كند.
بنابراين راه متكلمان در اساس مبتنى بر درك اين نكته است كه خداوند آدمى را برپايه دعوت عقلى به خير فراخوانده است، اما اين فراخوانى بدون ارسال رسولان عقيم است و به كمال نمى رسد; هم چنان كه بدون نزول وحى، روشنايى عقل فروغِ چندانى ندارد. او كه به لطف خود، خرد را در جان آدمى نهاد، باز بر اساس لطف خود شرع و وحى را به عقل ارزانى مى دارد تا چراغ خرد با روغن شرع شعلهورتر شود و نيز با پيوند دادن منافع ديرپاى آدمى با عمل صالح، خرد و عقل را در مصاف با هوى و هوس يارى مى دهد.