امامت و رهبری

مرتضی مطهری

نسخه متنی -صفحه : 75/ 59
نمايش فراداده

هجم بهم العلم علي حقيقة البصيرش علم بر آنها تهاجم مي كند نه آنها بر علم . ( مقصود اينست كه علمشان افاضي است ) . و آن علمي كه به آنها هجوم مي آورد ، بصيرت را به معناي حقيقي به آنها مي دهد يعني در آن علم ، اشتباهي ، نقصي ، خطايي وجود ندارد . و باشروا روح اليقين و روح يقين را مباشرتا واجد هستند . مقصود اينست كه اتصالشان به عالم ديگر به گونه اي است كه متصل هستند و استلانوا ما استوعره المترفون آن چيزهايي كه مردمان مترف ( يعني خوگرفتگان به عيش و ناز و نعمت ) خيلي سخت مي شمارند ، براي آنها آسان است . مثلا براي مردماني كه به عيش و نعمت و دنيا خود گرفته اند ، يك ساعت مأنوس بودن با خلوت با خدا بسيار سخت است ، از هر كار سختي برايشان سختتر است ، ولي آنها انسشان به اين است . و انسوا بما استوحش منه الجاهلون آن چيزهايي كه نادانان از آنها وحشت مي كنند ، اينان به آنها مأنوسند . و صحبوا الدنيا بابدان ارواحها معلقة بالمحل الاعلي با مردم همراهي مي كنند با بدنهاي خودشان در حالي كه در همان وقت روحشان به محل اعلي پيوستگي دارد . يعني بدنشان با مردم هست اما روحشان اينجا نيست . مردمي كه با اينها محشورند آنها را انسانهايي مثل خودشان مي دانند و هيچ فرقي بين خودشان و آنها قائل نيستند ولي نمي دانند كه باطن او به جاي ديگري وابسته است . به هر حال چنين منطقي است و لذا در كافي هم بابي تحت عنوان باب الحجه باز كرده است و مي گويد اگر در دنيا دو نفر باقي بمانند يكي از آنها چنين انساني خواهد بود كما اينكه اولين باري كه يك انسان پيدا شد ، چنين انساني بود . من براي اينكه شما با روح اين منطق بيشتر آشنا شويد كتاب الحجه كافي را آوردم تا قسمتهايي را در اين زمينه بخوانم و معني كنم . ساير مسائل مثل اينكه امام بايد باشد تا در ميان مردم به عدالت حكومت بكند يا مرجع اختلافات مردم در امور ديني باشد ، همه طفيلي اين اصل است نه اينكه امام را به خاطر اينكه در ميان مردم حكومت بكنند بايد امام قرار بدهند .

مسئله بالاتر از اين حرفهاست . اينها به اصطلاح از فوائد استجراري يعني از فوائد تبعي است . از هر حديثي جمله هايي را انتخاب مي كنم و برايتان عرض مي كنم تا معلوم شود اين منطق چه منطقي است .

روايتي از امام صادق ( ع )

روايتي است مربوط به انبياء و رسل كه يك مرد زنديق ( 1 ) از امام صادق ( ع ) سؤال كرد : من اين اثبت الانبياء و الرسل ؟ تو انبياء و

1 - كلمه " زنديق " عنوان فحش ندارد مثل امروز كه ما به هر كس بخواهيم فحش بدهيم مي گوئيم " زنديق " . در آن زمان عده اي به اين نام معروف بودند و از نظر خودشان اين نام فحش نبوده . مثل كلمه " ماترياليست " در عصر ما . البته كسي كه موحد است از اين كلمه براي خودش خوشش نمي آيد