براى من دو تن به هلاكت مى رسند يكى آن كه مرا خيلى دوست دارد و ديگرى آن كه با من خيلى دشمن است و بهتان ناحق مى زند (نظير اين بيان در كلمات قصار گذشته نيز گفته شده است).
توحيد آن است كه راجع به خدا تصور و توهم نكنى و عدل آن است كه او را به چيزى متهم نسازى (هر چه قابل تصور و توهم باشد مخلوق است نه خالق و بشر نمى تواند در مورد عدل خدا اظهار نظر كند و بگويد فلان كار خدا عادلانه هست يا نيست).
با داشتن دانايى نبايد همواره ساكت بود و با نادانى سخن گفتن به خير و صلاح نيست.
اين كلام را اميرالمومنين (ع) هنگام ادعاى استسقا (طلب باران) بيان نمود: خدايا، به ما ابرهايى عطا نما كه مطيع و پر آب باشند (نه ابرهاى نافرمان كه سيراب نمى كنند).
به اميرالمومنين (ع) گفتند براى چه موى سفيد خود را تغيير رنگ نمى دهى و مولاى متقيان گفت: خضاب كردن مو، علامت زينت و شادى است در صورتى كه ما جامعه اى عزادار هستيم (يعنى عزاى حضرت رسول الله (ص)) را داريم.
پاداش مجاهدى كه در راه خدا كشته شود بيشتر از كسى كه عفت و پاكدامنى دارد نيست و شخص پاكدامن نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان خدا بشود.
قناعت ثروتى است كه كاهش نمى پذيرد.
اين كلام را اميرالمومنين (ع) خطاب به زياد بن ابيه (بعد از اين كه وى را به جاى عبدالله بن عباس به حكومت قسمتى از فارس گماشت) ايراد كرد: از رعيت پيشاپيش ماليات نگير و با رعايا با عدالت رفتار كن و از بيراه رفتن و ستمگرى برحذر باش چون بيراه رفتن سبب آوارگى رعايا مى شود و ستمگرى حاكم، كار را به شمشير مى كشاند (سبب خونريزى مى شود).
بزرگترين گناهان، گناهى است كه كسى آن را ناچيز بگيرد.
خداوند از نادانان نخواست كه دانا شوند مگر پس از اينكه از دانايان خواست كه به نادانان دانش بياموزند.
بدترين برادران كسى است كه انسان از او به رنج افتد.