آن كه مى داند كه هنگام مسافرت راهى طولانى در پيش دارد وسايل و احتياجات سفر را فراهم مى كند.
ديدن، فقط به وسيله چشمها نمى باشد و بسيار اتفاق مى افتد كه چشمها فريب مى دهند، ولى آن كه با عقل خود مى بيند فريب نمى خورد (فقط به احساسات نبايد متكى بود و به عقل بايد رجوع كرد).
بين شما و اندرز، يك مانع از غرور وجود دارد (غرور نمى گذارد كه شما از اندرز بهره عملى به دست بياوريد).
در بين شما افراد نادان، عجول مى شوند و تندروى مى كنند و افراد دانا كار را به تاخير مى اندازند.
دانايى، راه عذر را مسدود مى كند (افراد دانا نمى توانند در امور مربوط به دين متوسل به عذر بشوند چون همه چيز را مى دانند).
وقتى كسى را با عجله احضار كنند مهلت مى خواهد و كسى كه با عجله احضار نشود به تاخير مى اندازد (اين كلام مربوط به مرگ است و آن كه مرگ خود را نزديك مى بيند مهلت مى طلبد تا از گناهان توبه كند ولى كسى كه فرصت دارد توبه را به تاخير مى اندازد).
درباره هر كسى كه گفتند خوشا به حالش، چندى بعد، روزگار او را در هم كوبيد.
از اميرالمومنين (ع) راجع به قدر (مترادف با قضا) پرسش كردند و او گفت بحث كردن در مورد قدر راهى است تاريك و داخل آن نشويد و دريايى است عميق و در آن غوص نكنيد و از اسرار خدا مى باشد (و با بحث راجع به آن) خود را دچار زحمت ننماييد.
وقتى خداوند بنده اى را بى مقدار مى كند راه علم را بر او مى بندد.
در گذشته من يارى داشتم) كه در نظرم بزرگ بود براى اين كه دنيا را كوچك مى ديد و علاقه اى به غذا خوردن نداشت و داراى آرزوهاى دراز نبود و اگر چيزى مى يافت از آن زياد سود نمى برد و كمتر صحبت مى كرد و وقتى لب به سخن مى گشود بر هر گوينده اى غلبه مى نمود و همه سئوال كنندگان را راضى مى كرد.
آن يار چون متواضع بود ديگران او را ضعيف مى پنداشتند، اما هنگامى كه موقع كار فرا مى رسيد چون شير درنده و مار زهردار بود.
هرگز دلايل خود را بر زبان نمى آورد مگر زمانى كه نزد قاضى حضور مى يافت.
در هر كار كه مى ديد نظير آن، داراى عذرى مى باشد ايراد نمى گرفت و عذر ديگرى را مى شنيد.
از هيچ درد و بيمارى نمى ناليد مگر هنگامى كه درمان مى پذيرفت.
كارى را كه مى گفت به انجام مى رسانيد و اگر كارى را نمى توانست به انجام برساند راجع به آن چيزى نمى گفت.
گاهى ممكن بود كه در سخن بر او غلبه كنند اما در خاموشى كسى به وى غلبه نمى نمود و در شنيدن كلام ديگران حريصتر از آن بود كه خود چيزى بگويد.
اگر براى او، دو كار رو مى نمود، در هر دو دقت مى كرد تا بداند كه كدام يك به هوى و هوس نزديكتر است و از آن كه مقرون به هوس بود پرهيز مى نمود.
اينك من به شما توصيه مى كنم كه از او پيروى كنيد و اين صفات را فرا بگيريد و اگر نتوانيد يكباره، تمام اين صفات را بياموزيد باز، عمل كردن تدريجى به آنها بهتر از اين است كه هيچ عمل نكنيد.