كمال ايمان بنده وابسته به اين است كه به آنچه در دست خداوند مى باشد بيش از آنچه در دست خود اوست ايمان داشته باشد.
اميرالمومنين (ع) انس بن مالك را نزد طلحه و زبير فرستاد تا آنچه را رسول الله (ص) راجع به آن دونفر شنيده بود به آنها بگويد (رسول الله (ص) به طلحه و زبير گفته بود كه شما دو نفر با على بن ابيطالب (ع) خواهيد جنگيد).
انس بن مالك رفت و برگشت و گفت فراموش كرده ام كه از رسول الله (ص) چه شنيدم.
اميرالمومنين (ع) گفت اگر دروغ بگويى خداوند يك لكه سفيد در صورت تو بوجود مى آورد كه هيچ عمامه آن را از چشم ديگران مستور نخواهد كرد.
دلهاى مومنان گاهى رو مى آورند (البته به سوى خدا) و گاهى رو برمى گردانند و هنگامى كه رو مى آورند وادارشان نماييد كه اعمال مستحب را به انجام برسانند و هنگامى كه رو برمى گردانند به واجبات اكتفا كنيد.
قرآن، از وقايع قبل از شما و وقايع بعد از شما (دنياى بعد از مرگ) خبر مى دهد و بين شما قاضى مى باشد و حكم مى نمايد.
از هر جا كه سنگ آمده، آن را به همان جا بازگردانيد براى اين كه بدى و شر را جز به وسيله بدى و شر نمى توان از بين برد.
اميرالمومنين (ع) به كاتب خود موسوم به عبدالله بن رافع چنين گفت: دوات خود را پاك و پر رنگ كن و قلمت را طورى بتراش كه زبانه قلم درازتر شود و بين سطرها، هنگام نوشتن، فاصله به وجود بياور و حروف را طورى بنويس كه به هم نزديك باشد و به اين ترتيب زيبايى خط زيادتر مى شود.
من پيشواى مومنان هستم ولى پيشواى افراد فاجر، دارايى مى باشد.
مرحوم سيدرضى مى گويد كه اين جمله بنا بر يك روايت با اين مضمون هم گفته شده است: من پيشواى مومنان هستم همانگونه كه زنبوران عسل پيشوايى دارند كه رئيس آنها مى باشد و پيشواى افراد فاجر، دارايى مى باشد.
بعضى از يهوديان به اميرالمومنين (ع) گفتند شما مسلمانها به محض اين كه پيغمبر خود را دفن كرديد، راجع به او، بين شما اختلاف به وجود آمد.
اميرالمومنين (ع) جواب داد راجع به رسول الله (ص) اختلافى بين مسلمين به وجود نيامد بلكه راجع به جانشينى او اختلاف ايجاد شد، اما شما يهوديان، همنين كه از دريا عبور كرديد هنوز پاهايتان از رطوبت آب خشك نشده بود كه به پيغمبر خود گفتيد به ما خدايى را نشان بده كه نظير خدايان ديگران (يعنى بتها) باشد و پيغمبر شما گفت كه شما مردمى بسيار نادان مى باشيد.
از اميرالمومنين (ع) پرسيدند چگونه بر ديگران غلبه كردى (در جنگها).
اميرالمومنين (ع) جواب داد آنهايى كه در جنگ من با آنها برخورد مى كردم، خود، عليه خودشان به من كمك مى كردند (بنا بر نظريه شارحان نهج البلاغه منظور اين است كه هيبت اميرالمومنين (ع) طورى در ديگران موثر واقع مى شد كه خوددارى را از دست مى دادند).
اميرالمومنين (ع) به پسرش محمد بن حنفيه گفت: اى پسر، بيم دارم از اين كه فقير بشوى و از خطر فقربه خداوند پناه ببر زيرا فقر سبب كاستى دين و نقصان عقل مى شود مردم را با انسان دشمن مى نمايد.