ترجمه نهج البلاغه

فتح الله کاشانی

نسخه متنی -صفحه : 651/ 197
نمايش فراداده

(و هو) و آن طالب و ثائر (الله الذى لا يعجزه من طلب) معبودى است كه عاجز نمى كند او را كسى كه او- سبحانه- طلب كرد او را.

(و لا يفوته من هرب) و فوت نمى شود از او كسى كه گريخت از او، پس خون ناحق ريخته ما و حقوق مغصوبه ما ضايع نشود به هيچ وجه، و البته حاكم على الاطلاق حكم كند ميان ما و ميان اهل طغيان و عدوان.

(فاقسم بالله) پس سوگند مى خورم به خدا (يا بنى اميه) اى پسران اميه كه مغروريد به حكومت دنيا (عما قليل لتعرفنها) از پس اندك وقتى بشناسيد دولت دنيا را (فى ايدى غيركم) در دستهاى غير شما (و فى دار عدوكم) و در خانه دشمن شما.

يعن ى در اندك مدت به صد اندوه و حسرت دنيا را به ديگران بگذاريد و جان را به مالكان دوزخ سپاريد.

(الا ان ابصر الابصار) بدانيد كه بيناترين ديده ها (ما نفذ) آن است كه نفوذ كند (فى الخير) در امر خوب كه راه حق است (طرفه) نظر با بصيرت او (الا ان اسمع الاسماع) آگاه باشيد كه شنواترين گوشها (ما وعى التذكير) آن است كه نگاه داريد پند و نصيحت را (و قبله) و بپذيريد آن را (ايها الناس) اى گروه مردمان (استصبحوا) چراغ قبول نصيحت را برافروزيد (من شعله مصباح واعظ متعظ) از شعله چراغ پنددهنده پندگيرنده (و امتاحوا) و بكشيد دلو آب معرفت را (من صفو عين) از چشمه صافى زلال (قد روقت من الكدر) كه صافى گردانيده شده است از تيرگى شوائب شبهات باطله.

و آن مصباح درخشان و چشمه آب حيوان، عبارت است از ذات بزرگوار على عالى صفات، و شبهه اى نيست كه به آن مصباح درخشنده، طريق حق را مى توان پوييد و به سرچشمه حيات جاودانى رسيد.

گر تشنه فيض رحمتى اى حافظ سرچشمه آن از ساقى كوثر پرس (عباد الله) اى بندگان خدا (لا تركنوا الى جهالتكم) ميل مكنيد به سوى نادانى خود (و لا تنقادوا لاهوائكم) و منقاد و مطيع مشويد مر آرزوهاى نفسانيه خود را (فان النازل بهذا المنزل) پس به تحقيق كه فرودآينده به اين منزل (نازل بشفا جرف هار) فرود آمده است به كناره رودخانه سيل برده افتاده (ينقل الردى) كه نقل مى كند هلاكت را.

(على ظهره) بر پشت خود (من موضع الى موضع) از محل هلاكت به محل ديگر كه آن نيز سبب هلاكت است، يعنى محتمل اثقالى مى شود كه منشا هلاكت و باعث عقوبت باشند.

(لراى يحدثه) به جهت انديشه فاسده كه پديد مى آورد آن را (بعد راى) بعد از انديشه اى يعنى هميشه اسب فكر فاسد و راى ناصواب را در ميدان جهالت به جولان درمى اندازد تا نتيجه اى كه باعث بر هلاكت خودش است به فعل آيد.

(يريد ان يلصق) مى خواهد كه بچسباند (ما لا يلتصق) چيزى را كه به هم چسبيدن نمى شايد (و يقرب) و نزديك گرداند (ما لا يتقارب) چيزى را كه به هم نزديك شدن نمى آيد.

چون مخالفان زمان آن حضرت كه خود را به خلافت و امانت چسبانيدند و خود را به آن نزديك مى گردانيدند، اما ناحق به حق چگونه چسبيد و دورافتاده از حق و گم شده از راه چگونه نزديك شود (فالله الله) پس بترسيد از خداى تعالى (ان تشكوا) از آنكه شكايت كنيد (الى من لا يشكى شجوكم) به كسى كه زايل نگردانداندوه و شكايت شما را.

و در بعضى روايت من لا يبكى است.

يعنى به كسى كه گريه نكند بر خون شما (و لا من ينقص) و نه به كسى كه شكند (برايه) به فكر فاسد خود (ما قد ابرم لكم) آنچه استوار كرده شده است از براى فايده شما.

پس مشورت مكنيد در امور دنيا و دين با جاهلان و منافقان بى دين (انه ليس على الامام) به درستى كه نيست بر امام (الا ما حمل) مگر آنچه بازكرده شده است بر او (من امر ربه:) از امر پروردگار او: (الابلاغ فى الموعظه) رسانيدن آن امر است در پند دادن (و الاجتهاد فى النصيحه) و جهد نمودن است در نصيحت كردن (و الاحياء للسنه) و زنده گردانيدن، مر سنت نبوى را است (و اقامه الحدود على مستحقها) و برپاى داشتن حدود بر مستحقان آن است (و اصدار السهمان) و بازگردانيدن نصيبها (على اهلها) بر اهل آن است (فبادروا العلم) پس پيشى گيريد به علم و عرفان (من قبل تصويح نبته) پس از خشك شدن گياه آن.

اين اشارت است به رحلت آن حضرت به سراى جاودان.

(و من قبل ان تشغلوا بانفسكم) و پيش از آنكه مشغول گردانند شما را به نفسهاى خود در فتنه هاى فراوان (عن مستتار العلم) از بيرون آوردن دانش (من عند اهله) از نزد اهل علم و ايقان.

يعنى پيش از اينكه شما را از كسب علم و معرفت بازدارند بر آن مواظبت نمايند قرآن را از منبع (انا مدينه العلم و على بابها) فراگيرند.

(و انهوا عن المنكر) و نهى كنيد از كار زشت و ناشايست (و تناهوا عنه) و بازايستيد از آن (فانما امرتم بالنهى) پس جز اين نيست كه مامور شده ايد به نهى كردن (بعد التناهى) بعد از بازايستادن از آن