(الى اهل البصره) و از نامه آن حضرت است كه فرستاده به سوى اهل بصره (و قد كان من انتشار حبلكم) و به تحقيق كه بود پراكنده شدن ريسمان پيمان شما و شكسته شدن عهد شما (و شقاقكم) و بغض و عداوت و نزاع و مخالفت شما (ما لم تغبوا عنه) آنچه غافل و ذاهل نيستيد از آن اصلا بلكه باخبريد از آن شقاق و خلاف (فعفوت عن مجرمكم) پس درگذشتم از گناهكار شما (و رفعت السيف) و برداشتم شمشيرها را (عن مدبركم) از پشت داده شما در فرار (و قبلت من مقبلكم) و قبول كردم توبه را از رو آورده شما به طاعت كردگار (فان حطت بكم) پس اگر گام نهد به شما (الامور المرديه) كارهاى تباه سازنده و هلاك كننده شما (و سفه الاراء الجائره) و بى خردى انديشه هاى باعثه ظلم و جور (الى منابذتى) به سوى اظهار عداوت به من (و خلافى) و مخالفت كردن به من (فها اناذا) پس اينك من (قد قربت جيادى) نزديك آوردم اسبان كار زارى خود را (و رحلت ركابى) و پالان نهادم بر شتران سوارى خود (و لئن لجاتمونى) و اگر مضطر سازيد مرا (الى المسير اليكم) به سوى رفتن به جانب شما (لاوقعن بكم) هر آينه واقع گردانم به شما (وقعه لا يكون يوم الجمل اليها) حادثه اى را كه نباشد روز جم ل نسبت به آن حادثه (الا كلعقه لا عق) مگر همچو ليسيدن ليسنده بقيه از طعام و شما اى اهل بصره كمر عداوت بر من بسته ايد (مع انى عارف) با وجود آنكه من شناسايم (لذى الطاعه منكم) براى فرمانبردار از شما (فضله) مرتبه و مزيت او را (و لذى النصيحه حقه) و براى نصيحت كننده، حق او را (غير متجاوز) در حالتى كه تجاوزكننده نيستم از امور (متهما الى برى ء) كه تهمت زده شده باشم به سوى كسى كه برى باشد از معصيت (و لا ناكثا الى وفى) و نه شكننده عهد وفادار.