(و قال عليه السلام فى ذكر الخباب بن الارت) و فرموده است حضرت ولايت پناه عليه السلام در ياد كردن اوصاف حميده و صفات پسنديده خباب بن ارت و (خباب) به خاء معجمه و باء مشدده، مردى بود از مهاجرين كه وفات نمود در كوفه بعد از بازگشتن اميرالمومنين عليه السلام از مجادله صفين و او اول كسى بود كه آن حضرت او را در كوفه دفن فرمود و بعد از دفن، او را مدح نمود به سه وصف به اين طريق كه: (يرحم الله خبابا) رحم كند خداى تعالى خباب بن ارت را (و لقد اسلم راغبا) پس به درستى كه اسلام آورد در حالتى كه رغبت كننده بود به اسلام آوردن با خلوص اعتقاد (و هاجر طائعا) و هجرت اختيار نمود از وطن مالوف خود و آمد به ملازمت حضرت رسالت، در حينى كه فرمان برنده بود در كمال انقياد (و عاش مجاهدا) و زندگانى كرد در حالتى كه كوشش نماينده بود در جهاد (طوبى لمن ذكر المعاد) خوشا كسى كه ياد كرد معاد و مرجع خود را و اعتقاد نمود به آن از روى صدق و ثواب (و عمل للحساب) و عمل نيكو كرد از براى روز حساب (و قنع بالكفاف) و قناعت كرد به مقدار رزقى كه منع نمود او را از سوال و خواست براى يافتن ثواب (و رضى عن الله تعالى) و راضى شد و خشنود از حضرت رب الارباب بر آنچه عطا فرمود به او از وجه معاش و ثواب در روز حساب
(و قال عليه السلام: لو ضربت خيشوم المومن) و فرمود آن حضرت عليه السلام اگر بزنم بر اصل بينى مومن (بسيفى هذا) به شمشير خود كه اين است (على ان يبغضنى) بر آنكه دشمن دارد مرا و عداوت مرا در دل گيرد (ما ابغضنى) دشمن ندارد مرا (و لو صببت الدنيا) و اگر بريزم دنيا را (بجماتها) به همه اموال و اسباب آن (على المنافق) بر نفاق دارنده دورو (على ان يحبنى) بر آنكه دوست دارد مرا (ما احبنى) دوست ندارد مرا (و ذلك) و آن رسوخ محبت مومن و ثبات عداوت منافق (لانه قضى) به جهت آن است كه قضا تعلق گرفته بدان و حكم الهى جارى شده است بر آن (فانقضى على لسان النبى الامى صلى الله عليه واله) پس گذشت بر زبان پيغمبر نانويسنده ناخوانده (انه قال يا على لا يبغضك مومن تقى) آنكه دشمن ندارد تو را مومن متقى زيرا كه پاك اصل است و پاك دين (و لا يحبك منافق) و دوست ندارد تو را منافق شقى زيرا كه ناپاك زاده است و بدآيين، وصف حضرت رسالت با ميت تنبيه است بر آنكه كمال علم او با وجود اين صفت، يكى از معجزات او است.
شعر: نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه مساله آموز صد مدرس شد