(و قال عليه السلام: اعلموا علما يقينا) بدانيد به علم يقين (ان الله) آنكه خداى تعالى (لم يجعل للعبد) نگردانيد براى بنده (و ان عظمت حيلته) و اگر چه بزرگ باشد چاره سازى او به مقصود (و اشتدت طلبته) و سخت باشد جستجوى او به مطلوب (و قويت مكيدته) و قوى باشد مكرانديشى او در امر مرغوب (اكثر مما سمى له) بيشتر از آنكه نامزد كرده شد از براى او (فى الذكر الحكيم) در لوح محفوظى كه صاحب ذكر محكم متقن است و آن لوحى است كه آنچه مذكور است به طريق ثبت و كنايه از امور محكمه متقنه و احكام صايبه، محفوظ است از تغيير و انحراف بيت: در دايره امر كم و بيش نگنجد در سر قدر چون و چرا راه ندارد (و لم يحل بين العبد) و نيست حايلى و مانعى ميان بنده (فى ضعفه و قله حيلته) در ناتوانى او و كمى چاره سازى او در طلب روزى (و بين ان يبلغ ما سمى له) و ميان آنكه برسد به آنچه نامزد شده از براى او (فى الذكر الحكيم) در لوح محفوظ (و العارف لهذا) و شناسنده اين سر بزرگوار (العامل به) كه عمل كننده بدان (اعظم الناس) بزرگترين مردمان است (راحه) از حيث آسايش (فى منفعه) در نفع و سود (و التارك له) و ترك كننده آن امر نهان (الشاك فيه ) كه شك كننده باشد در آن (اعظم الناس) بزرگترين مردمان است (شغلا) از نظر مشغولى و گرفتارى (فى مضره) در ضرر و مشقت و زيان زدگى (و رب منعم عليه) و بسا كسى كه نعمت داده شده است (مستدرج بالنعمى) نزديك گردانيده شده خشم خدا است بر سبيل تدريج به واسطه كثرت نعمت و افزونى عطيه به اين طريق كه هر بار كه خطايى كند عطايى و نعمتى داده شود و آن عطا را تفضل پندارد تا آنكه فجات به عقوبت، معاقب شود.
(و رب مبتلى) و بسا گرفتار شده به بليه و محنت (مصنوع له بالبلوى) كه نيكويى كرده شده است براى او به واسطه بليه و گرفتارى به اين وجه كه نعم غير متناهيه و مثوبات كثيره به او عطا نمايد به سبب صبر بر آن محنت و بليت (فزد ايها المستمع) پس زياده گردان اى شونده اين سخنان (فى شكرك) در شكر كردن خود بر نعمت يزدان (و قصر من عجلتك) و كوتاه كن از شتابزدگى خود در تحصيل متاع اين جهان (و قف) و توقف كن و بايست (عند منتهى رزقك) نزد پايان روزى خودت يعنى مباش زياد جوينده بسيار پوينده شعر: هر آن قسمت كه يزدان كرده تقدير به جد و جهد كس افزون نگردد