(و قال عليه السلام: اكبر العيب ان تعيب ما فيك مثله) بزرگترين عيب آن است كه عيب كنى چيزى را كه باشد در ذات تو مانند آن عيب.
در روايت واقع شده كه: (و هنا بحضرته رجل رجلا) تهنيت گفت به حضور آن حضرت مردى، مردى را (بغلام ولد له) به پسرى كه متولد شده بود مر او را (فقال له: ليهنئك الفارس) پس گفت مى بايد كه به واسطه اين خوش طالعى كه تو دارى عطاى خوشگوار و بخشش بسيار دهد تو را كسى كه حاذق است و ماهر در فروسيت يا سوارى يا كسى كه متفرس است و كامل در فراست و زيركى و اين كلمه اى است كه عرب در حين تهنيت به يكديگر مى گفتند و چون اين نوع تهنيت ملايم و موافق آن حضرت نيفتاد از اين جهت منع اين نمود (فقال عليه السلام: لا تقل ذلك) پس فرمود كه مگو اين كلمه را در وقت تهنيت (و لكن قل) وليكن بگوى در آن حين كه (شكرت الواهب) شاكر باشى خداوند بخشنده را (و بورك لك فى الموهوب) و بركت داده شوى در بخشيده شده كه ولد است (و بلغ اشده) و برساد آن فرزند بس قوت و كمال (و رزقت بره) و روزى تو شود نيكويى تو در مال اين ارشادى است به كيفيت تهنيتى كه مندوب است شرعا.
مروى است كه روزى عبدالله بن عباس به جماعت نماز ظهر حاضر نشد.
اميرالمومنين عليه السلام احوال او را پرسيد.
مردى گفت كه امروز او را فرزندى متولد شده.
حضرت امير عليه السلام متوجه منزل او شد و تهنيت مولد گفت به همين طريق كه اينجا ارشاد فرمود.
بعد از آن گفت: چه نام كردى او را عبدالله؟ گفت: آنچه شما تسميه فرماييد و من چگونه سبقت كنم بر شما در تسميه او.
حضرت دست مبارك بر حنك آن مولود نهاد و چيزى خواند و فرمود كه فراگير اين را يا اباالملوك كه من او را على نام كردم و كنيت او ابوالحسن، بعد از اين او را فرزندى حاصل شود محمد نام و محمد را پسرى متولد شود على نام و على را فرزندى آيد عبدالله نام.
و آنچنان بود كه حضرت فرموده بود و اين عبدالله اول خلفاى عباسيه بود.
ملقب است به سفاح و بعد از او ابوجعفر دوانقى تا معتصم.
زبان مرتضى معجز نشان بود خبر از هر چه مى داد آنچنان بود و مروى است از روات ثقات كه: