(و قال عليه السلام: اذا احتشم المومن اخاه) چون در غضب آورد يا خجل سازد مومن، برادر خود را (فقد فارقه) پس به تحقيق كه برادر روى به مفارقت او آورد زيرا كه هر چه موجب شرم و خشم و خجالت است آخرالامر مى كشد به مفارقت (قال السيد قدس سره) و فرمود سيد رضى الدين رضى الله عنه و قدس سره (و هذا حين انتهاء الغايه بنا) اين زمان هنگام منتهى شدن غايت ما است (الى قطع المختار) به سوى قطع كردن كلام برگزيده شده (من كلام اميرالمومنين عليه السلام) كه از كلام معجز نظام اميرمومنان است و مقتداى متقيان عليه صلوات الله الملك المنان (حامدين لله سبحانه) در آن حال كه ستايش كنندگانيم حق سبحانه و تعالى را (على ما من به) بر آنچه منت نهاد و انعام فرمود به آن (من توفيقنا) از موافق ساختن اسباب مطلوب ما را (لضم ما انتشر من اطرافه) براى فراهم آوردن چيزى كه پراكنده بود از طرفهاى آن كلام ميمنت انجام (و تقريب ما بعد من اقطاره) و نزديك گردانيدن آنچه دور بود از جوانب آن سخنان بلاغت فرجام (مقررين العزم) در آنحال كه قراردهنده ايم عزم و قصد را (كما شرطنا اولا) همچنانكه شرط كرديم در اول كتاب (على تفضيل اوراق من البياض) بر زي اده گردانيدن ورقى چند از بياض (لكل باب من الابواب) مر هر بابى از ابواب (ليكون لاقتناص الشارد) تا باشد از براى صيد رميده از آن كلام (و استلحاق الوارد) و لاحق نمودن فرود آمده كه بود نارسيده در آن ايام (و ما عساه ان يظهر لنا) و چيزى شايد ظاهر شود براى ما (بعد الغموض) پس از پنهان بودن (و يقع الينا) و واقع شود به سوى ما (بعد الشذوذ) پس از تنها ماندن و جدا شدن آن از آنچه به حوزه تصرف درآمده از كلام آن عالى مقام (و ما توفيقنا الا بالله) و نيست توفيق ما مگر به حق، جل و علا (عليه توكلنا) بر او توكل و اعتماد مى كنيم (و هو حسبنا) و او بس است ما را در هر دو سرا (و نعم الوكيل) و نيكو كارگزارى است او.
(سبحانه و تعالى)