بردبارى بر دو گونه است: بردبارى در آنچه آن را ناگوار مى شمارى، و بردبارى بر آنچه آن را دوست مى دارى.
بردبارى بر دو گونه وطن خويش است، و درويش در وطن خويش گويى در غربت است.
قناعت گنجى است پايان ناپذير. (سيدشريف رضى گويد: اين كلام از نبى صلى الله عليه و آله و سلم نيز روايت شده است)
مال مايه شهوتهاست.
آن كس كه تو را از خطرى بر حذر دارد، مانند كسى است كه تو را مژده رستگارى دهد.
زبان، درنده است، پس اگر به خود رها شود بگزد.
زن، گزنده اى است با نيش نوشين.
وقتى با تحيت به تو درود گويند، تو با درودى دل كشتر پاسخ گوى، و چون دستى از روى مهر به سوى تو دراز شد، با مهرى افزونتر با آن روبرو شو. با اينهمه، برترى او راست كه به اين كار آغاز كند.
شفاعتگر، پر و بال جستارگر است.
مردم اين جهان بر مثال كاروانيايند. آنان را راه مى برند، حالى كه در خوابند.