شگفتا كه براى خلافت، صحابى بودن كفايت كند اما صحابى بودن و خويشاوندى با او كافى نباشد!! (سيدرضى گويد از مولا (ع) شعرى در اين باب روايت شده است اگر تو به راى مجلس شورا كار توده مردم را به دست گرفته اى آن مجلس، چگونه انجمنى بود كه ارباب مشورت آنجا نبودند؟ و اگر به سبب خويشاوندى با پيمبر (ص) بر حريفان دست يافتى سزاوارتر از تو به پيمبر، و نزديكتر از تو به خويشاوندى با وى نيز بوده است)
همانا كه در اين جهان آدمى آماجگاه تير مرگ است و تاراجگاه مصيبتها. هر جرعه آب گلو گيرش مى گردد و هر لقمه نان آلوده به غمهاست. بنده، به نعمتى دست نيابد جز آنكه نعمتى ديگر از كفش برود، و بامدادى بر او نمى تابد، مگر آنكه از سپيده دمى ديگر دور گردد. ما، دستياران مرگيم و جان ما نشانه هلاك است . پس، چگونه به بقاى جاودانه اميد بنديم حالى كه اين شب و روز، هيچ سراپرده اى بر نيفرازد مگر كه در فرو ريختن آنچه برآورده است، و در پراكندن آنچه فراهم كرده شتاب ورزد.
اى فرزند آدم، در آنچه بيش از روزى خود بيندوزى خزانه دار دگرانى.
دل، سراچه آرزوهاست، گاه به آرزويى روى كند و گاه از آن روى بگرداند. پس، وقتى به كارى آرزومند گردد و به آن گرايد، آن به كه به آن عمل كند، چه وقتى كارى را ناخوش داشته باشد در آن كور گردد.
هنگامى كه خشمگين شوم، كينه خويش چگونه فرو نشانم؟ آيا آن هنگام كه از كينه كشى ناتوانم؟
در چنان حال خواهند گفت: شكيبايى بهتر. يا آنگاه كه توانايى كينه كشى دارم؟ در آنوقت خواهند گفت، بخشايش اوليتر. هنگامى بر مزبله اى پليدى آلوده گذر كرد و فرمود: اين، چيزى است كه بخيلان به آن بخل مى ورزيدند. (و در خبرى ديگر آورده اند كه فرمود: اين چيزى است كه ديروز به آن رغبت داشتند).
مالى كه از كف بيرون رفت و تو را پندى آموخت، رفته مگير.
همانا كه دل نيز همچون كالبد ملول گردد، پس، زدودن ملال دل را، در پى حكمتهاى طرفه باشيد.
وقتى شنيد خوارج مى گويند (لاحكم الا لله) جز خداى را فرمان نيست گفت: سخنى حق است كه از آن اراده باطل كنند.
در وصف فراهم آمدن توده مردم به آشفتگى و بى نظمى گفت: اينانند كه چون فراهم آيند بر دشمن چيره شوند، و چون دامن فراهم چينند ناشناخته مانند. (نيز روايت كرده اند كه گفت: اينانند كه اگر فراهم آيند زيان رسانند و اگر پراكنده گردند سودمند افتند). آنگاه از او پرسيدند : زيان رساندن ايشان را به هنگام اجتماع دانستيم اما سود بخشى شان در پراكندگى چيست؟ گفت: وقتى بپراكنند ارباب حرفه به حرفه هاى خود باز گردند، آنگاه مردم از آنان سود يابند، مانند بازگشت بنا به بنايى و بافنده به كارگاه بافندگى و نانوا به نانوايى خويش.