ترجمه نهج البلاغه

اسدالله مبشری

نسخه متنی -صفحه : 211/ 209
نمايش فراداده

حکمت 460

مردم را روزگارى دشوار و جان گزا فرا رسد كه در آن، توانگر، خلاف فرمان خداى سبحان كه فرمايد: و لاتنسوا الفضل بينكم (احسان پروردگار را در ميان خود فراموش مكنيد) مال خويش به دندان گيرد و از بخل انفاق نكند حالى كه بر او چنين فرمان نرفته است. در آن روزگار، اشرار بلندپايه گردند و اخيار خوارمايه شمرده شوند، و به درماندگان كه توان مالى ندارند قوت فروشند، حالى كه پيغمبر خداى (ص) فروختن قوت را به درماندگان نهى فرموده است.

حکمت 461

دو كس در عقيده به من هلاك گرديدند: دوستدار گزافكار و دروغساز دروغزن. (سيدرضى گويد: اين سخن مانند كلام ديگر مولا (ع) است كه فرموده است: دو كس در عقيده به من هلاك گرديدند: دوستدار زياده رو و دشمن بس كينه توز).

حکمت 462

از مولا (ع) معناى توحيد و عدل را پرسيدند، گفت: توحيد آنست كه خداى را به تصور درنياورى، و عدل آنكه در افعال خداى گمان بى حكمتى نبرى.

حکمت 463

آنجا كه بايد سخن خردمندانه گفت و حالى كه سخن عين مصلحت، خاموشى پسنديده نباشد، و آنجا كه سخن حكيمانه نتوان گفت، گفتن زيبنده نباشد. در دعاى طلب باران فرمود: (اللهم اسقنا ذلل السحاب دون صعابها) بار خدايا ما را با ابرهايى كه همچون شتران رام باشد سيراب كن، نه با ابرهايى كه چون شتران سركشند. (سيدرضى گويد: اين سخن از سخنانى است كه زيبايى آن شگفتى آور است. مولا (ع) ابرهاى تندرزاى و برق انگيز و بادپيما و صاعقه خيز را به شتران سركش كه روى دو پا بلند مى شوند و ركاب نمى دهند و نمى گذارند بار بر آنها گذارند، و سوار خود را بر زمين فرو مى افكنند مانند كرده است، و ابرهايى را كه از اين پديده هاى ترسناك خالى است به شتران ذلول كه به آسانى از آنها شير مى دوشند و سوارى را رام و دست آموزند).

حکمت 464

به حضرتش عرضه داشتند كه اى اميرمومنان چه بودى اگر سپيدى موى را دگرگون مى ساختى، آنگاه گفت: سياه كردن موى سپيد زيور است، و ما قومى ماتم زده ايم.

حکمت 465

پاداش مجاهدى كه در راه خداى شهيد گردد بيش از پاداش آن كس نيست كه با همه توانايى پاكدامان باشد، همانا كه انسان پاكدامان در آن مرز خجسته است كه فرشته اى از فرشتگان گردد.

حکمت 466

قناعت، مالى است پايان ناپذير. (سيدرضى گويد: بعضى از عامه، اين سخن را از رسول مكرم (ص) روايت كرده اند).

حکمت 467

مولا (ع) وقتى زياد بن ابيه را در كشور ايران جانشين عبدالله بن عباس براى اداره آن سامان كرد در ضمن سخنانى مفصل او را از زياده ستاندن خراج نهى فرمود و گفت: عدل به كار بند واز سختگيرى ناروا و گرايش به بيداد بپرهيز، چه توده مردم را سختگيرى ناروا موجب وطن گريزى گردد، و گرايش به بيداد مايه خونريزى.

حکمت 468

سنگينتر گناه آن است كه مرتكب، آن را سبك شمارد.

حکمت 469

خداى سبحان آنگاه مردم نادان را به آموختن دانش مكلف شناخت كه ارباب دانش را به تعليم دادن آنان مسئول ساخت.