(اين خطبه از شيواترين سخنان امام (ع) است كه در آن مردم را اندرز مى فرمايد و از گمراهى به راه راست مى كشاند. چنين گفته اند كه اين خطبه را پس از كشته شدن طلحه و زبير ايراد فرمود): به نور وجود ما در تيرگى راه يافتيد و به بلندترين پايه برآمديد. و به يارى ما از شب ديجور به سپيده روشن درآمديد. گران باد گوشى كه بانگ بلند پند را در نيابد. آن كس كه بانك رسا گوش او را گران ساخته باشد چگونه آواى نرم و آرام را تواند شنيد؟ سنگين باد آن دل كه گرفتگى و تنگى آن را رها نسازد.
من پيوسته از شما خيانت و پيمان شكنى انتظار مى كشيدم و نشانه هاى فريفتگى مغروران را به چشم هوش در شما مى ديدم اما ظواهر دين نهاد شما را از چشم من مى پوشانيد و صفاى نيت، مرا بر حال شما بينا مى ساخت. وقتى از هر سو در راههاى گمراهى فراهم آمديد و حيرت زده بر جاى مانده، راهنمايى نداشتيد و براى فرونشاندن تشنگى چاه مى كنديد اما آب نمى يافتيد، من بر راه حقيقت ايستاده راه حق و باطل را بر شما نمودم. امروز، آنچه به آن بصيرت نداشتيد و دريافتن آن شما را دشوار بود با شما بازگفتم. تاريك باد انديشه آن كس كه با من مخالفت ورزد. از آن هنگام كه به حقيقت آگاه شدم بر دلم راه نيافت. موسى نيز بر خود نمى ترسيد كه از چيرگى نادانان و پيشى جستن گمراهان باك داشت. امروز، ما در دوراهى حق و باطل با يكديگر روبرو شده ايم. هر كس به وجود آب يقين داشته باشد تشنه نخواهد ماند.
(پس از رحلت پيغمبر (ص) كه كار بيعت در سقيفه محل اجتماع انصار، با ابوبكر پايان يافته بود عباس و ابوسفيان به مولا پيشنهاد دادند تا با وى (ع) به خلافت بيعت كنند. مولاى بزرگوار در اين خطبه مردم را از فتنه نهى مى فرمايد و از دانش و خوى خويش سخن مى گويد). اى مردم، موجهاى فتنه را با كشتيهاى رستگارى بشكافيد و از راه اختلاف بگرديد و تاج فخر فروشى را به خاك درافكنيد. هر كس با پر و بال يارى ياران پرواز كرد رستگار گرديد، و آن كس كه تسليم شد به راحت در رسيد. آنچه مرا بدان مى خوانيد آبى است كه صفاى رنگ و بوى آن دگرگونى يافته است و لقمه اى است كه خورنده آن را گلوگير مى گردد. آن كس كه ميوه را جز هنگام رسيدن و شهد آلودشدن بچيند مانند آن كس است كه جز در زمين خويش كشت كند. اگر بگويم كه به اين امر خرسندم گويند بر سرورى حريص است و اگر خاموشى گزينم، گويند از مرگ مى هراسد. من و هراس از مرگ پس از آن همه رنج هاى گوناگون؟ به خداى سوگند كه انس پسر ابوطالب به مرگ، از خوگرى كودك به پستان مادر بيشتر است. اما دانشى نهان سراچه دلم را لبريز كرده است كه اگر آن راز با شما در ميان گذارم همانند ريسمان در چاه ژرف بر خويشتن خواهيد لر زيد.