در ذكر برخى از شورشها و رويدادهاى ناخوش آگاه باشيد! پدر و مادرم، فداى آنان باد! كه نامهاشان، در آسمان شناخته است و در زمين ناشناخته. چشم به راه داريد! روى برگرداندن كارهاتان را و گسستن پيوندهاتان را و كارورزى كهترانتان را، چنان كه مومنان را شمشير زدن، آسانتر بود، تا به كف آوردن درهمى حلال و به روزگارى كه گيرنده را پاداش، بيش از بخشنده باشد، و به روزگارى كه بى مى، سرمست شويد، اما، از نعمت و شادخوارى. و سوگند خوريد، بى آن كه ناچار شويد. و دروغ گوييد، بى آن كه به تنگنا درافتيد. و به روزگارى كه بلا، شما را بگزد، چنان كه پالان، كوهان شتر را. اين رنج، چه دير انجامست!! و اميدوارى، چه دور است!!
اى مردم! اين مهارهاى شترانى را كه بارهاى سنگين (گناه) را از دست شما حمل مى كنند، رها كنيد! و از (پيرامون) فرمانرواى خويش، پراكنده نشويد! كه از عاقبت كار خويش، به نكوهش نشينيد. و بدانچه روى مى آوريد، بى باكانه، به شرار آتش فتنه نيفتيد! و از رفتن در آن، كناره كنيد! و راه رسيدن به آن را باز گذاريد! پس، به جان خودم سوگند! كه مومن، در شرار آن، نابود شود، و نامسلمان، بى گزند ماند. مثل من، در ميان شما، همچون مثل چراغ است، در تاريكى، كه هر كه بدان روى آرد، روشنى خواهد.
اى مردم! بشنويد! و در ياد خويش، نگه داريد! و گوشهاى دلهاتان را آماده داريد! تا بفهميد.
در سفارش به كارها اى مردم! شما را به پرهيزگارى و ترس از خشم خدا، و بسيارى سپاس بر نعمتها و بخششهايش بر شما، و احسانهايى كه به آزمون، به شما روا داشته است، سفارش مى كنم. چه بسيار نعمتهاست، كه شما را بدان مخصوص داشته است! و به رحمتى دريافته. كارهاى زشت خويش را آشكار كرديد، و او، شما را پوشاند. و خويش را در خور بازخواست كرديد و شما را مهلت داد.
شما را به ياد از مرگ و كمى غفلت از آن، سفارش مى كنم. و چگونه از چيزى غافليد؟ كه از شما غافل نيست. و به چيزى آز مى ورزيد، كه شما را مهلت ندهد، پس، پنددهنده شما را بس، آن مردگانى را ديديد، كه به سوى گورهاشان برده شدند، كه خود، سوار نبودند و فرود آورده شدند، و نه خود، فرود آمدند. گويى كه آنان، آبادگران دنيا نبودند، و آخرت، هميشه سراى آنان بود. از جايى كه در آن، وطن داشتند، دورى گزيدند، و به جايى جا گرفتند، كه از آن مى ترسيدند. از سرگرميهاى دنيا دور شدند، و آخرتى را كه بدان رسيدند، تباه كرده اند. نه راه بازگشت از زشتكارى دارند، و نه توان آن، كه به نكوكارى افزايند به دنيا خوى گرفتند و فريبشان داد، و به آن اعتماد كردند و به زمينشان زد.
خدا شما را بيامرزاد! بشتابيد! به سوى سرايهاتان، كه بر شما فرمان رفته بود، تا آبادشان كنيد. سرايهايى كه بدانها ترغيب شده و بدانها خوانده شده ايد. و نعمتهاى خدا را به شكيبايى بر فرمانبرى از او و كناره كردن از گناه، بر خويش، كامل كنيد! كه فردا، به امروز، نزديكست و ساعتها در روز، چه تند سيرند! و روزها در ماه، چه پرشتابند! و گذر ماه هاى سال، چه تند است! و سالهاى عمر، چه پرشتاب مى گذرند!
در بيان ايمان و لزوم كوچ كردن از دنيا گونه اى از ايمان، در دلها پايدارست. و گونه اى ديگر، تا وقت تعيين شده، هنگام رفتن از دنيا. ميان دلها و سينه ها، به عاريه نهاده شده است (و گمانيست، بى انديشه اى) و اگر شما را از كسى بيزارى بود، آن را پى گيريد! تا مرگش در رسد، كه مرز بيزارى در آنجاست.
وجوب هجرت، در حد نخست آن، باقى است.
همواره، حكم آن، بر واجب بودنست، بر كسي كه دعوت اسلام به او رسيده است و دين اسلام را پذيرفته. توضيحات صبحي صالح-شماره ي 2440. خدا، به هيچ يك از زمينيان، نيازمند نيست. چه آن كه (در ديار كفر) حال خويش، پنهان دارد، و چه آن كه (در ديار اسلام، احوال خويش) آشكار سازد. نام مهاجر، بر كسى قرار نگيرد، مگر آن كه حجت روى زمين را بشناسد. پس، آن كه او را شناخت، و به وى اقرار آورد، اوست مهاجر. و آن كه خبر صحت به وى رسيد و به گوش شنيد و به دلش جاى گرفت، ناتوان نيست.
همانا، كار ما، دشوارست و دشوار مى نمايد، و جز بنده ى مومنى كه خدا دلش را به ايمان آزموده است، بر نمى دارد. و سخن ما را جز سينه هاى امين و خردهاى استوار، نگاه ندارد.
اى مردم از من بپرسيد! پيش از آن كه مرا نيابيد. كه من، به راه هاى آسمان داناترم، تا به راه هاى زمين. پيش از آن كه راه هاى فتنه باز شود، و فتنه (چون شترى سركش) پاى بر مهار خويش نهد، و خردهاى صاحبان خود را نابود كند.
خدا را سپاس مى گويد و پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را مى ستايد و به پرهيزگارى، اندرز مى دهد.
او را به پاس نعمتهايش مى ستايم. و بر اداى وظايف حقوقش، از او، يارى مى خواهم. خدايى، كه سپاهش نيرومندست و بزرگيش باعظمت.
و گواهم، بر اين كه محمد، بنده و فرستاده ى اوست، كه (مردم را) به فرمانبردارى از وى فراخواند، و به جنگ در راه دين او، بر دشمنانش پيروز شد. و گرد آمدن دشمنان، بر تكذيب وى، و تلاش آنان، براى خاموش كردن نورش، او را از راه خويش، باز نداشت.
به پرهيز از خشم خدا، درآويزيد! كه محل درآويختن بدان، اطمينان بخشد. و پناهگاهى ست، با ستيغى بلند. به كارهاى نيك، بر مرگ و سختيهاى آن پيشدستى كنيد! و پيش از آن كه فرا رسد، نيك كردار شويد! و پيش از آن كه فرود آيد، آماده شويد! كه پايان كار، رستاخيزست. و به اندرزدهى بسنده است، براى كسى كه بينديشد. و نادان را عبرتيست و پيش از رسيدن به نهايت راه يعني: قيامت. آنچه دريابيد، تنگى گور است و سختى اندوه خوارى و نوميدى و بيم برزخ و پياپى آمدن بيم و ترس و جا به جا شدن دنده ها و كر شدن گوشها و تاريكى لحد، و بيم عذاب و اندوه و پوشاندن گور، و بر نهادن سنگ.
اى بندگان خدا! از خدا بترسيد! از خدا بترسيد! دنيا، با شما، چنان كند، كه با گذشتگان كرد. و شما و رستاخيز، به يك ريسمان بسته شده ايد. و گويى نشانه هايش را آشكار كرده است. و پرچمهايش را نزديك آورده و شما را بر سر راه خويش بداشته. و چنانست كه گويى سختيهايش را فراز آورده است. و همچون شتر، سينه بر زمين نهاده. و دنيا، از اهل خويش، باز بريده است. و آنان را از پرستارى خويش رانده. پس، همچون روزى بود، كه گذشت يا ماهى كه به سر آمد. و تازه اش كهنه شد، و فربهش لاغر، و در جايى تنگ، بايد ايستاد، و كارهايش، كارهاى بزرگيست، كه به يكديگر مشتبه مى گردند. و آتشى تند، كه گرسنگى اش سيرى ناپذيرست. با فريادهايى بلند و شراره هايى پراكنده و فرياد افروختگيش اضطراب انگيز. شعله اش بس سوزان و خاموش كردنش