از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در وصف پيغمبر اكرم): خداوند متعال حضرت رسول را به پيغمبرى فرستاد هنگامى كه مردم (از راه حق) گمراه شده (در كار خويش) سرگردان بودند، و در راه فتنه و فساد از روى خبط و اشتباه قدم مينهادند، هواها و آرزوها(ى بيجا) ايشان را دستگير كرده، و كبر و نخوت آنان را به اشتباهكارى واداشته، و جهل و نادانى آنها را سبكسر و نفهم نموده بود در حالتى كه پريشان حال و در كار خويش مضطرب و نگران و مبتلى به نادانى بودند، پس حضرت مصطفى صلى الله عليه و اله در نصيحت (ايشان) كوشش فرمود، و گذشت در راه راست، و به سوى حكمت و دانش و پند نيكو (آنها را) دعوت نمود (تا از بدبختى رهائى يافته سعادت دنيا و آخرت را بدست آورند).
از خطبه هاى ديگر (آن حضرت عليه السلام) است (در حمد و ثناى الهى و وصف حضرت رسول صلى الله عليه و آله): سپاس خداوندى را سزا است كه اول (و مبدا همه اشياء) است، پس چيزى پيش از او نبوده، و آخر (و مرجع همه مخلوقات) است، پس چيزى بعد از او نميباشد، و (به سبب آيات و نشانه ها) ظاهر و هويدا است، پس چيزى آشكارتر از او نيست و (كنه ذات او) مخفى و پنهان است، پس چيزى ناپيداتر از او نيست (و به عبارت ديگر:) ظاهر و توانا است، پس چيزى فوق او نيست (همه اشيا مقهور قدرت و توانايى او هستند) و باطن و دانا به جزئيات اشيا است، پس چيزى از او (به اشياء) نزديكتر نيست. قسمتى از اين خطبه در وصف رسول خدا صلى الله عليه و آله ميباشد: قرارگاه او (مكه معظمه كه در آنجا به رسالت مبعوث گرديد) بهترين قرارگاه، و جاى نمو او (مدينه طيبه كه در آنجا احكام الهى را منتشر نمود) شريفترين جا است (و آن بزرگوار) در كانهاى كرامت و بزرگوارى (اصلاب شامخه و ارحام مطهره) و آرامگاههاى سلامت (كه از هر عيب و نقص ظاهرى و باطنى منزه و مبرى بوده روئيده شده است) دلهاى نيكوكاران شيفته او گشت، و زمام چشمها(ى خردمندان) بسوى او خيره شد (تا ببينند در ضلالت و گمراهى جهل و نادانى كه سرتاسر جهان را فرا گرفته چه مى كند، ديدند) خداوند بوسيله آن حضرت كينه هاى ديرينه را نابود ساخت (از ميان مردم برداشت) و آتش دشمنيها را خاموش نمود، و ميان برادران ايمانى را (مانند اميرالمومنين و سلمان) الفت و دوستى انداخت، و ميان خويشان (مانند حمزه و ابى لهب به سبب اسلام و كفر) جدايى افكند، و به واسطه ظهور و پيدايش آن بزرگوار ذلت و بيچارگى مومنين را به عزت و سرورى و برترى و بزرگى و كفار را به نكبت و بدبختى مبدل نمود، سخن او بيان و خاموشيش زبان بود (چون سخنى مى فرمود احكام الهى را بيان ميكرد، و چون گفتار و كردارى ديده خاموش مى ماند دليل بر صحت و درستى و مباح بودن آن بود).