از سخنان آن حضرت عليه السلام است مانند آنچه را كه (در مذمت بصره و اهل آن) بيان كرده ميفرمايد: زمين شهر شما نزديكست به آب (دريا) و دور از آسمان (زيرا در نشيب واقع است، يا آنكه بواسطه اخلاق رذيله رحمت الهى از شما دور است) عقلهاى شما سبك و حلم و بردبارى شما در غير موضع استعمال ميشود (چنانكه مصالح امر دنيا و دين خود را بدست زنى داده از شترى پيروى نموديد) پس (بر اثر سبكى عقل و نقص حلم) براى تيرانداز نشانه و براى خورنده لقمه و براى حمله كننده شكاريد (بواسطه كمى فهم و نادانى لشگر بيگانه را به ديار خود راه داديد كه شما را هدف منظور خويش قرار داده اموالتان خورده مبتلى و گرفتارتان ساخته اند).
از سخنان آن حضرت عليه السلام است درباره زمينهائى كه در زمان خلافت خود به مسلمانان باز گردانيد، و آنها زمينهائى بود كه عثمان (در زمان خلافتش به خويشان و كسانيكه سزاوار احسان نبودند) بخشيده بود: سوگند بخدا اگر بخشيده عثمان را بيابم به مالك آن باز گردانم اگر چه از آن زنها شوهر داده و كنيزان خريده شده باشد، زيرا در عدل و درستى (براى مردم در امر دين و دنيا) وسعت و گشايشى است و بر كسيكه عدل و درستى تنگ گردد (از رفتار بر طبق آن عاجز باشد، بطريق اولى) جور و ستم تنگتر شود (عاجزتر و ناتوانتر باشد).
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است كه در موقع بيعت مردم شهر مدينه با آن جناب ميفرمايد: ذمه من گرو سخنانيست كه ميگويم و تمام آنها را ضمانت ميكنم (در راستى گفتارم ترديدى نيست و باطل و نادرستى در آن راه ندارد) كسى را كه عبرتها و پيش آمدهاى روزگار از عقوبات و انقلابات دنيا در جلو بوده تقوى و پرهيزگارى از وقوع در شبهات (چيزهائيكه حق به باطل و حلال بحرام اشتباه ميشود) باز ميدارد، آگاه باشيد محنت و بلاء (اختلاف آراء و نادانيها) بشما باز گشته مانند محنت و بلاى روزى (زمان جاهليت) كه خداوند پيغمبر شما را برانگيخت سوگند به آن كسيكه پيغمبر را بحق فرستاد هر آينه در هم آميخته شويد و (در غربال امتحان) از هم بيخته و جدا گرديد و بر هم زده شويد مانند بر هم زدن كفگير آنچه در ديگ طعام است (در وقت غليان و جوشش) تا اينكه بازگشت كند پست ترين شما به مقام بلندترين شما و بلندترين شما به مقام پست ترين شما (چون چشم از حق بپوشيد و آنچه خدا و رسول فرموده متابعت نكنيد فتنه و فساد در ميان شما پيدا شود بطوريكه زير و رو شويد تا اينكه عزيز شما خوار و خوار شما عزيز گردد) و پيشى گيرند (جلو افتند) كسانى (مانند طلحه و زبير و ديگ ران) كه در اسلام سبقت گرفته (و در نظر حضرت رسول) قدر و منزلتى نداشتند و هر آينه باز ميمانند كسانيكه زودتر از همه در اسلام وارد شدند (و در نزد رسول خدا قدر و منزلت بسيار داشتند) سوگند بخدا هيچ سخنى را پنهان نكردم (آنچه را بايد بگويم گفتم) و ابدا دروغ نگفتم، و من به اين مقام (بيعت كردن شما) و به اين روز (اجتماع شما براى بيعت) خبر داده شدم (پيغمبر اكرم مرا خبر داده) آگاه باشيد معاصى مانند اسبهاى سركشى لجام گسيخته ايست كه سوار كرده شده بر آنها گناهكاران و مياندازند سواران خود را در آتش، و تقوى و پرهيزكارى مانند شترهاى رامى است كه مهارشان بدست سواران آنها است، سوار كرده شده بر آنها صاحبانشان و وارد ميسازند ايشانرا در بهشت، و تقوى و پرهيزكارى راه حق و درست و گناهان راه باطل و تباه است و هر يك از اين دو راه را اهلى است، پس اگر باطل بسيار باشد (عجب نيست، زيرا) از قديم هم بسيار بوده كه مرتكب ميشدند و اگر حق كم باشد اميد است بسيار گردد (و آن در زمان ظهور دولت حقه است و در غير آن زمان مشكل است كه حق باطل را از بين ببرد، لذا ميفرمايد:) و حق كه ضعيف شد مشكل است قوت يابد. (پس از اين سيدرضى عليه الرحمه ميفرمايد:) ميگويم: اي ن كلام كوتاه (امام عليه السلام) مواردى از نيكوئى سخن را داراست كه تحسين تعريف كنندگان از روى فهم به پايه آن نمى رسد و بهره شگفتى از اين كلام بيشتر است از بهره خودپسندى (شگفتى فصحاء از دانستن حسن كلام آن حضرت بيشتر است از خودپسندى ايشان بسبب درك كردن نكات دقيقه كلام آن جناب، زيرا بسا بدائعى است در سخن آن بزرگوار كه عقل آنرا بنور بصيرت درك ميكند و زبان از بيان و تقريرش قاصر است) و بعلاوه آنچه بيان كرديم، در كلام آن حضرت فصاحت بسيارى بكار برده شده كه هيچ زبانى توانايى وصف آنرا ندارد و هيچ انسانى به عمق آن پى نميبرد، و اوصافى كه بيان كردم ملتفت نميشود مگر كسيكه عمر خود را در فصاحت صرف كرده پايه و ريشه آنرا بدست آورده باشد و در نمى يابند اين گفتار را مگر دانشمندان.