از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در توبيخ و سرزنش كسانى كه كشتن عثمان را به آن حضرت نسبت دادند مانند طلحه و زبير، و بطلان دعوى ايشان را ثابت ميكند، پس از آن شجاعت و دليرى خود را اظهار ميفرمايد): آگاه باشيد شيطان گروه خود را برانگيخته و سپاهش را گرد آورده تا جور و ستم به جاهاى خود باز گردد (فاسق ستم پيشه گيرد) و باطل به اصلش برگردد (جاهل نادرست گويد) سوگند بخدا خوددارى نكردند از نسبت دادن به من منكرى را (نسبت دروغ كه به من دادند كشتن عثمان و رضاى من بر قتل او ميباشد) و ميان من و خودشان از روى عدل و انصاف سخن نگفتند (زيرا اگر به عدل و انصاف رفتار ميكردند و بطلان دعوى ايشان واضح بود) و (دعوى نادرست ايشان آنستكه) حقى را (از من) ميطلبند كه خودشان ترك كرده اند، و (خونخواهى مينمايند از) خونيكه خودشان ريخته اند، پس اگر من در ريختن آن خون (كشتن عثمان) با ايشان شركت كرده بوده ام آنها را هم بهره اى از آن بود (پس اينان نبايد درصدد خونخواهى عثمان برآيند، زيرا آنان نيز قاتل هستند، نه وارث تا بتوانند خون او را مطالبه نمايند) و اگر بدون من مباشر بوده اند، پس بازخواستى نيست مگر از ايشان، و بزرگترين حجت و د ليلشان (بر نسبت دادن شركت در قتل عثمان به من) بر زيان خودشان است (زيرا خودشان در قتل او مباشرت داشته اند، و من ميدانم ايشان درصدد خونخواهى عثمان نيستند، بلكه) شير ميخواهند از مادرى كه از شير دادن باز ايستاده و زنده ميخواهند بنمايند بدعتى را كه مرده (توقع دارند من هم مانند عثمان از مال فقراء و مسلمانان هر چه ميخواهند به ايشان بدهم، وليكن من چنان نخواهم نمود و بدعت او برنميگردد) اى نوميدى كه دعوت ميكنى (مرا به جنگ يا به موافقت خويش ميخوانى حاضرشو) دعوت كننده كيست و به چه اجابت ميشود؟ (مقصود از اين جمله بيان رذالت و پستى دعوت كننده آن حضرت است بجنگ كه طلحه يا زبير يا عايشه باشند) و من بحجت خدا بر ايشان و علم او درباره اينان راضى هستم (به آنچه خداى متعال ميان من و ايشان حكم كرده و حجت بر آنها تمام ساخته رضا ميدهم، و خداوند به فساد نيت و ضلالت كارشان دانا است، و مراد از حجت خدا فرمان او است به جنگيدن با ياغيان، چنانكه در قرآن كريم س 49 ى 9 ميفرمايد: و ان طائفتان من المومنين اقتتلوا فاصلحوا بينهما فان بغت احديهما على الاخرى فقاتلوا التى تبغى حتى تفى ء الى امر الله فان فاءت فاصلحوا بينهما بالعدل و اقسطوا ان الله يحب المقسطين يعنى اگر دو طائفه از مومنين با يكديگر كارزار كنند ميان ايشان را صلح دهيد و اگر يكى ازاين دو طايفه تعدى و ستم كرد و به صلح راضى نگشت كارزار كنيد با كسانيكه تعدى كنند تا بحكم خدا برگردند و امر و فرمان او را پيروى كنند، پس اگر براه حق باز گرديده را ترك نمايند ميان ايشان را با تسويه اصلاح كنيد، و عدالت داشته باشيد كه خدا عدالت كنندگان را دوست مى دارد. خلاصه منظور حضرت آنست كه من به فرمان خدا راضى هستم) پس اگر ايشان سركشى نمايند (از راه حق پيروى نكنند) برندگى شمشير را به آنها حواله ميكنم (آنان را به قتل ميرسانم) كه ايشانرا براى بهبودى از باطل (بيمارى جور و ستم) كفايت ميكند و حق را يارى مينمايد، و شگفت است پيغام فرستادن ايشان بسوى من كه براى نيزه زدن بيرون بيايم و براى شمشير كشيدن شكيبا و بردبار باشم! مادرشان به عزايشان بنشيند، هيچ وقت من بجنگ تهديد نمى شدم و از ضرب شمشير نمى ترسم، و من به وجود پروردگار يقين داشته در دين خويش شك و شبهه اى ندارم (تهديد و ترسيدن سزاوار كسى است كه به خداى خود يقين نداشته در دينش شبهه دارد به اين جهت از مرگ و كشته شدن ميترسد).