ترجمه نهج البلاغه

سید علی نقی فیض الاسلام

نسخه متنی -صفحه : 441/ 276
نمايش فراداده

و بدان اى پسرك من، روزى دو گونه است: روزى كه تو آن را مى جوئى، و روزى كه تو را مى جويد كه اگر به سوى آن نرفته باشى به تو خواهد رسيد، چه زشت است فروتنى هنگام نيازمندى و تنگدستى و ستم و سختگيرى هنگام بى نيازى (روش مردمان فرومايه آن است كه چون نيازمند باشند فروتنى كنند، و چون بى نياز شوند درشتخوئى و سركشى نمايند، و خداوند در نكوهش آنان در قرآن كريم س 70 ى 19 مى فرمايد: ان الانسان خلق هلوعا ى 20 اذا مسه الشر جزوعا ى 21 و اذا مسه الخير منوعا يعنى انسان حريص و ناشكيبا آفريده شده است، چون او را زيان رسد بسيار بى قرارى كند و چون خير و نيكوئى مال و دارائى به او رو آورد از نفاق و بخشش در راه خدا سخت خود را باز دارد) سود تو از دنيايت آن است كه جاى (هميشگى يعنى آخرت) خود را به آن اصلاح كنى (و غير آن آنچه به كار برى يا بعد از خويشتن بگذارى به تو سود نرسانده دستگيرى ننمايد و اگر زارى مى كنى بر آنچه از دو دستت بيرون رفته پس زارى كن به آنچه به تو نرسيده است (همانطوريكه زارى بر آنچه به تو نرسيده سودى ندارد زارى بر آنچه از دستت رفته بى فائده است، بنابراين بايستى به پيشامد راضى بوده براى كالاى دنيا افسرده نشد) دل يل آور بر آنچه كه نبوده به آنچه كه بوده است (از آنچه مى بينى به آنچه نديده اى پى بر تا از بينايان و كارآگهان باشى) زيرا امور دنيا مانند يكديگرند، و بايد از كسانى نباشى كه پند دادن به آنها سود نرساند مگر هنگامى كه به آزردن و رنجاندنشان بكوشى، زيرا خردمند به ادب و ياد دادن پند مى آموزد، و چهارپايان پيروى نمى كنند مگر به كتك، اندوههائيكه به تو رو آورد با انديشه هاى شكيبائى و نيك باورى به (خدايتعالى) از خود دور كن (به آنچه خدا خواسته تن ده كه سعادت و نيكبختى تو در آن است) هر كه راه راست و ميانه را بگذاشت از حق دورى گزيده و به خود ستم روا داشته است، دوست به منزله خويش است (آنچه درباره خويشاوند رعايت مى كنى درباره او نيز بايد بكار برى) دوست كسى است كه نهانيش راست باشد (آنچه در حضور اظهار مى نمايد در غياب هم چنان كند، وگرنه منافق و دورو است كه به مصحلت خود دوست جلوه مى نمايد) و هوا و خواهش شريك كورى است (همانطور كه نابينا چيزى نمى بيند، شيفته هوا هم به كوردلى نيك و بد سود و زيان خويش نشناسد) بسا دور نزديكتر از نزديك و بسا نزديك دورتر از دور است (بسا بيگانه سود رساند و خويشاوند زيان) و غريب و دور از وطن كسى است كه او را دوست نبوده (هر چند در وطن باشد) كسى كه از حق (گفتار راست و كردار درست) بگذرد راهش تنگ است (كنايه از اينكه راه حق راهى است فراخ و آسان با نشانه هاى هويدا، و راه باطل راهى است تنگ و ترسناك) و هر كه بر قدر و مرتبه خويش سازش داشته باشد براى او پاينده تر مى ماند، و استوارترين سبب و ريسمانى كه فرا گرفته و با آن چنگ زنى سببى است كه بين تو و خدا باشد (هر كه به ريسمان خدا چنگ زند از هر كسى بى نياز گردد) و هر كه درباره تو بى پروا باشد (سود و زيانت را يكسان شمارد) دشمن تو است، گاه باشد كه به دست نيامدن دريافتن است هنگامى كه طمع و آز تباه كننده باشد (بسا شخص به چيزى طمع دارد كه باعث زيان و بدبختى است و نوميدى از آن چيز مانند آن است كه دريافته است) هر رخنه زشتى آشكار نمى گردد (سزاوار نيست آشكار نمائى) و هر فرصتى دريافته نمى شود (پس آن را غنيمت شمار و از دست مده) و بسا بينا (خردمند) كه در راه راست خود خطا كند، و كور (بيخبر و نادان) كه راه رستگاريش را بيابد (بدان كه به عقل و تدبير نيست، بلكه به توفيق خداوند است، پس به راى و انديشه و بينائى خود مغرور نبوده و در كارها به حقتعالى اعتماد داشته باش) بدى را به تاخير انداز، زي را هر زمان بخواهى به سوى آن مى توانى شتافت، و سود بريدن و جدائى از نادان برابر است با پيوستن بخردمند، هر كه زمانه را ايمن و آسوده پندارد زمانه به او خيانت كند، و هر كه آن را بزرگ شمارد او را ذليل و خوار گرداند (پس خردمند كسى است كه از آن ايمن و آسوده و نبوده دل به آن نبندد و آن را خوار شمارد تا هر بدى كه بيند برخلاف توقع نداند) هر كه تير بيندازد به نشانه نمى رسد (هر كه كوشش نمود و به مقصود نرسد نبايد اندوه به دل راه دهد، بلكه به خواسته خدا و مقدر او بايد راضى باشد) هر گاه (انديشه و كردار) پادشاه تغيير كند (اوضاع و احوال) زمانه تغيير مى نمايد (ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: انوشيروان عمال و كارگردانان مملكت را گرد آورد و در دست خود مرواريدى مى گردانيد، پس گفت: هر كه بگويد: چه چيز به مزروعات مملكت بيشتر زيان مى رساند، اين مرواريد را در دهن او نهم، يكى گفت: آمدن ملخ: ديگرى گفت: نرسيدن آب، ديگرى گفت: نيامدن باران، ديگرى گفت: وزيدن باد جنوب و نوزيدن باد شمال يعنى اختلاف هواء، آنگاه به وزير خود گفت: تو بگو كه گمان مى برم عقل تو با عقل همه رعيت برابرى كند يا افزودن باشد، وزير گفت: تغيير انديشه سلطان درباره رعيت، و تصميم به بدرفتارى و ستم بر آنان، انوشيروان گفت: آفرين به اين هوش كه پدران و اجداد من تو را شايسته دانسته اند، و آن مرواريد در دهن وزير نهاد) پيش از راه از همراه و پيش از خانه از همسايه بپرس.