نااهل تخم در شوره زار افكندن است) با دشمن دوستت دوستى مكن كه با دوست خود دشمنى كرده اى، و براى برادر (همكيش و دوست) خود پند را خالص و بى آلايش گردان (جز رضاى خدا در اندرز به او قصدى نداشته باش) خواه (اندرز تو نزد او) نيكو باشد يا زشت، خشم را كم كم فرو بر (خود را نگاهدار) زيرا من آشاميدنى شيرين تر و گواراتر از آن در پايان نديدم، و نرم باش در برابر كسى كه با تو خشم و درشتى مى كند، زيرا (نرمى تو او را شرمنده سازد، و) زود باشد كه به تو نرمى كند (اين در صورتى است كه طرف اهل باشد وگرنه در برابر خشم او درشتى بايد) و با دشمنت احسان و نيكى كن كه آن شيرين تر از (يكى از) دو فيروزى (انتقام و به كيفر رساندن، و گذشت و نيكى كردن) است (فيروزى با نيكى شيرين تر و سودمندتر است از فيروزى انتقام، و اين انديشه اخيار و نيكان است، ولى در نظر اشرار و بدان انتقام و قتل و غارت گواراتر است) و اگر خواستى از برادر (همكيش و دوست) خود قطع كرده ببرى، پس جاى مقدارى از دوستيت را باقى گزار كه آن دوست بتواند به آن باز گردد اگر روزى از روزها آن دوستى براى او پيش آيد (هنگام دورى جستن با زد و خورد با دوست هر سخنى به او مگو و هر كارى مكن، بلكه جاى آ
شتى باقى گذار تا در موقع پشيمانى هر يك از شما به كار آيد) و هر كه به تو گمان خير و نيكى برد گمانش را راست پندار (چون تو را نيك دانسته و چشم نيكى به تو دوخته، ترك خير و نيكى ناروا است) و البته حق برادر را تباه مگردان به اعتماد و بستگى به دوستى كه بين تو و او است كه برادرت نيست كسى كه حق او را تباه سازى، و بايد اهل بيت و نزديكانت نسبت به تو به بدبخترين مردم نباشند (نزديكانت ببخشش و نيكى تو از ديگران سزاوارترند، چنانكه گويند: چراغى كه خانه را بايد بر مسجد نشايد) و البته آشنائى مكن با كسى كه از تو دورى جويد (چون آشنائى با كسى كه نمى خواهد موجب سرشكستگى شخص و ستم كردن بر خود مى باشد) و بايد بريدن برادرت (همكيش و دوستت) بر پيوستن تو با او و بدى كردنش بر نيكى تو تواناتر نباشد (خلاصه هر چه او اسباب جدائى فراهم سازد تو موجبات پيوستگى پيش آور) و بايد ستم ستمگر بر تو بزرگ نيايد، زيرا او به زيان خود (كيفرى كه براى ستمگران مقرر گشته) و سود تو (پاداشى كه به شكيباى بر ظلم و ستم وعده شده) كوشش مى نمايد، و پاداش كسى كه تو را شاد گردانيده آن نيست كه تو او را اندوهگين سازى.