ا را انجام مى دهم) و پسر پدرت (امام عليه السلام) را گمان مدار هر چند مردم او را رها كنند- (كمك و يارى نكنند در پيش دشمن) خوار و فروتن باشد، و نه رونده زير بار زور از سستى و ناتوانى، و نه (چون شتر رام) سپارنده مهار بدست كشنده و نه پشت دهنده براى سوارى كه بر آن آمده سوار شود (خلاصه در برابر دشمن از هيچ سختى رو نمى گردانم) ولكن (سخن درباره قريش و خويشاوندان) مانند آن است كه برادر بنى سليم (شخصى از قبيله بنى سليم عباس ابن مرداس سلمى كه به محبوبه خود چنانكه به او نسبت داده اند) گفته: فان تسالينى كيف انت؟ فاننى صبور على ريب الزمان صليب يعز على ان ترى بى كابه فيشمت عاد او يساء حبيب يعنى اگر از من بپرسى چونى؟ بر سختى روزگار بسيار شكيبا و توانا هستم، دشوار است بر من كه غم و اندوهى در من ديده شود تا دشمنى شاد يا دوستى اندوهگين گردد (پس از اين رو سخن از قريش در ميان نمى آورده درد دل و رنجش خود را از بد رفتاريهاى آنان اظهار نمى كنم).
نامه 037-به معاويه
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به معاويه (كه او را نكوهش نموده و يارى نكردن عثمان را از او دانسته): پس خدا را تسبيح نموده از هر عيب و نقصى منزه مى دانم شگفتا چه بسيار است هواپرستى و خواهشهاى پديد آمده و سرگشتگى پيروى نموده تو با تباه ساختن آنچه حق است، و دور انداختن آنچه مورد اطمينان است، حقائقى كه پسنديده خدا و دليل بندگانش مى باشد (خلاصه چه بسيار گرفتار خواهشهاى نفس اماره بوده و دنبال گمراهى گرفته اى، همواره به بدعتى مردم را فريفته براى گمراهى خود سببها مى جوئى) و اما بسيار جدال و پر گفتن تو درباره عثمان و كشندگانش (و اظهار مظلوميت او و خونخواهى تو بى مورد است، زيرا) عثمان را هنگامى يارى كردى كه به سود خودت بود، و هنگامى كه براى او سودمند بود او را يارى نكردى (عثمان پى در پى به معاويه نامه نوشته از او كمك مى خواست، معاويه وعده مى داد تا كار بر او تنگ شده او را محاصره نمودند، معاويه يزيد ابن اسدالقسرى را با لشگرى روانه ساخت و به او گفت: ميروى و در ذى خشب نام موضعى در هشت فرسخى مدينه مى مانى، و مگو: الشاهد يرى ما لايرى الغائب يعنى حاضر مى بيند آنچه را كه غائب نمى بيند، منظورش آن بود كه ا
ز پيش خود كارى انجام مده و قبل از دستور من از آنجا كوچ مكن، و در پرده به او فهماند كه غرض آن نيست كه تو خود را به عثمان رسانده او را يارى كنى، بلكه مصلحت ديگر در نظر دارم، تو آنجا باش تا ببينم چه مى شود، او نيز چندان در آن موضع ماند كه عثمان كشته شد و معاويه او را با لشگر شام باز خواند و درصدد به دست آوردن خلافت برآمد و درود بر شايسته آن.