خطبه 215-پارسائى على - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 215-پارسائى على


از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در وصف خود كه از ظلم و ستم و تعدى بر كنار است): سوگند به خدا اگر شب را بيدار بروى خار سعدان (گياهى است داراى خار سر تيز) بگذرانم، و (دست و پا و گردن) مرا در غلها بسته بكشند، محبوبتر است نزد من از اينكه خدا و رسول را روز قيامت ملاقات كنم در حاليكه بر بعضى از بندگان ستم كرده چيزى از مال دنيا غصب كرده باشم، و چگونه به كسى ستم نمايم براى نفسى كه با شتاب به كهنگى و پوسيدگى باز مى گردد (زود از جوانى و توانائى به پيرى و ناتوانى مبدل مى گردد) و بودن در زير خاك به طول مى انجامد؟! سوگند به خدا (برادرم) عقيل را در بسيارى فقر و پريشانى ديدم كه يك من گندم (از بيت المال) شما را از من درخواست نمود، و كودكانش را از پريشانى ديدم با موهاى غبارآلوده و رنگهاى تيره مانند آنكه رخسارشان با نيل سياه شده بود، و عقيل براى درخواست خود تاكيد كرده سخن را تكرار مى نمود، و من گفتارش را گوش مى دادم، و گمان مى كرد دين خود را به او فروخته از روش خويش دست برداشته دنبال او مى روم (هر چه بگويد انجام مى دهم) پس آهن پاره اى براى او سرخ كرده نزديك تنش بردم تا عبرت گيرد، و از درد آن ناله و شيون كرد

مانند ناله بيمار، و نزديك بود از اثر آن بسوزد، به او گفتم: اى عقيل مادران در سوگ تو بگريند، آيا از آهن پاره اى كه آدمى آن را براى بازى خود سرخ كرده ناله مى كنى، و مرا به سوى آتشى كه خداوند قهار آن را براى خشم افروخته مى كشانى؟ آيا تو از اين رنج (اندك) مينالى و من از آتش دوزخ ننالم؟! و شگفتر از سرگذشت عقيل آنست كه شخصى (اشعث ابن قيس كه مردى منافق و دورو و دشمن امام عليه السلام بود و آن حضرت هم او را دشمن مى داشت) در شب نزد ما آمد با ارمغانى در ظرف سر بسته و حلوائى كه آن را دشمن داشته به آن بدبين بودم بطوريكه گويا با آب دهن ياقى مار خمير شده بود، به او گفتم: آيا اين هديه است يا زكاه يا صدقه كه زكاه و صدقه بر ما اهل بيت حرام است، گفت: صدقه و زكاه نيست، بلكه هديه است، پس (چون از آوردن اين هديه منظورش باطلى و در واقع رشوه بود) گفتم: مادرت در سوگ تو بگريد، آيا از راه دين خدا آمده اى مرا بفريبى، آيا درك نكرده نميفهمى (كه از اين راه ميخواهى مرا بفريبى) يا ديوانه اى يا بيهوده سخن مى گوئى؟ سوگند به خدا اگر هفت اقليم را با هر چه در زير آسمانهاى آنها است به من دهند براى اينكه خدا را درباره مورچه اى كه پوست جوى از آن بربا

يم نافرمانى نمايم نميكنم، و به تحقيق دنياى شما نزد من پست تر و خوارتر است از برگى كه در دهن ملخى باشد كه آن را ميجود، چه كار است على را با نعمتى كه از دست ميرود، و خوشى كه بر جا نمى ماند، به خدا پناه مى برم از خواب عقل (و بيخبر ماندن او از درك مفاسد و تباهكاريهاى دنيا) و از زشتى لغزش (و گمراهى) و (در جميع حالات) تنها از او يارى مى جوئيم.

خطبه 216-نيايش به خدا


از دعاهاى آن حضرت عليه السلام است (براى درخواست بى نيازى و گرفتار نشدن به فقر): بارخدايا آبروى مرا به توانگرى نگاهدار، و شخصيت مرا به تنگدستى از بين مبر كه از روزى خواران تو روزى خواهم، و از آفريده هاى بد كردار تو مهربانى جويم، و به ستايش كسى كه به من ببخشايد وادار گردم، و به بدگوئى كسى كه به من چيزى ندهد گرفتار گردم (اين دو صفت نكوهيده و از گناهان بزرگ به شمار مى رود، زيرا ستودن بخشنده روآوردن به غير خدا و شريك قرار دادن براى او است، و چه بسيار بخشنده هائى كه از بدهاى روزگارند، و اما بدگوئى از آنكه چيزى نداده جائز نيست، زيرا ممكن است از نيكان بوده و براى نبخشيدنش عذرى داشته باشد) و تو پس از همه اين گفتار صاحب اختيارى كه ببخشائى يا نبخشائى، زيرا اختيار و توانائى بر هر چيز بدست تو است.

/ 441