خطبه 212-تلاوت الهيكم التكاثر - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 212-تلاوت الهيكم التكاثر


از سخنان آن حضرت عليه السلام است (در اندرز و عبرت گرفتن از گذشتگان كه آن را بعد از خواندن الهئكم التكاثر، حتى زرتم المقابر (س 102 ى 1 و 2( يعنى شما را فخر و سرفرازى بر يكديگر (از ياد خدا و روز رستاخيز) مشغول ساخت تا اينكه به زيارت قبرها رفتيد، فرموده (در سبب نزول اين سوره گفته اند: قبيله عبدمناف ابن قصى و قبيله سهم ابن عمرو به بسيارى افراد قبيله خود بر يكديگر فخر مى نمودند، چون دو قبيله جمعيتشان را شمردند افراد طائفه عبدمناف بيشتر گرديد، پس طائفه سهم ابن عمرو گفتند: چون بيشتر جمعيت ما در جاهليت كشته شده اند ما مرده و زنده هر دو را مى شماريم، و پس از شمارش قبيله ايشان بيشتر شد، و گفته اند كه آنها به گورستان رفته مرده ها را شمردند): اى شگفتا چه منظور و مقصود بسيار دورى است (از عقل و خردمندى براى فخر كننده به مردگان) و چه زيارت كنندگان بسيار غافل و بى خبرى (از عذاب خدا) و چه كار بزرگ بى اندازه رسوائى، به تحقيق ديار و شهرها را از رفتگان خالى ديدند در حاليكه جاى تذكر و يادآورى بود چه تذكر و يادآورى!! و آنها را (به منظور فخر و سرفرازى) از جاى دور طلب نمودند (در صورتى كه از مرده زير خاك پوسيده از هم

ريخته در گرو اعمال ناشايسته مانده بايستى عبرت گرفت، از بسيارى غفلت و بى خبرى ايشان را مايه افتخار نموده بودند) آيا به جائيكه پدرانشان به خاك افتاده فخر مى كنند، يا به شماره تباه شدگان بر يكديگر نازش مى نمايند؟! (فخركنندگان به مرده بد و نفخ مردمانى هستند) از جسدهاى افتاده بيجان و حركتهاى از جنبش مانده آنها بازگشت (به دنيا) مى طلبند (در صورتيكه عادتا و بدون اراده حقتعالى محال است) و هر آينه مردگان به عبرتها سزاوارترند تا آنكه سبب افتخار باشند، و به ديدار آنها تواضع و فروتنى اختيار نمايند خردمندانه تر است از اينكه آنها را وسيله فخر و ارجمندى قرار دهند!! به تحقيق با ديده هاى تار به ايشان نگريستند، و راجع به آنها در درياى جهل و نادانى فرو رفتند (و از اين جهت به قبرهاى آنان افتخار نمودند) و اگر (سرگذشت) ايشان را از شهرهاى فراخ ويران شده و خانه هاى خالى مانده بپرسند (به زبان حال) مى گويند: ايشان گمشده و بدون نشان زير زمين رفتند (نابود گشتند) و شما دنبال آنان از روى نادانى و بى خبرى ميرويد، بر فرق ايشان پا مى نهد، و روى جسد آنها قرار مى گيريد، و در دور انداخته آنها ميچريد (به آنچه از متاع دنيا باقى گذارده اند دلبسته

ايد) و در ويرانه هاى آنها (خانه هائيكه از آنها كوچ كرده اند) ساكن مى شويد، و همانا روزها بين شما و ايشان بسيار مى گيرند و بر شما زارى مى كنند (زيرا روز و شب زنده ها را به مرده ها مى رسانند مانند آنكه خبر مرگ از جدائى شما گريان و نالانند) ايشان پيش رفتگان پايان زندگى شما هستند كه با آبشخورهاتان (مرگ و قبر و عالم برزخ) زودتر از شما رسيده اند، براى آنان مقامهاى ارجمند و سربلند و وسائل فخر و سرفرازى بود در حالى كه گروهى پادشاه و برخى رعيت و فرمانبر ايشان بودند، در شكمهاى برزخ (احوال عالمى كه حائل ميان دنيا و آخرت است از وقت مرگ تا موقع برانگيختن و از نظر ما پنهان است) راهى را پيمودند كه در آن راه زمين بر آنها مسلط بوده گوشتهاشان را خورده و از خونهاشان آشاميده است، پس صبح نمودند در شكاف قبرهاشان جماد و بسته شده كه نمود حركت ندارند، و پنهان و گمشده كه پيدا نمى شوند، هولها ايشان را نمى ترساند، و بد حاليها آنها را اندوهگين نمى سازد، و از زلزله ها اضطراب و نگرانى ندارند، و به بانگ رعدهاى سخت گوش نمى دهند، غائب و پنهان هستند كه كسى منتظر بازگشت ايشان نيست، و در ظاهر حاضرند (در گورند و جاى دور نرفته اند) ولى در مجالس ح

اضر نمى شوند، گرد هم بودند پراكنده شدند، و با هم خو گرفته بودند جدا شدند، از درازى مدت و دورى منزلشان نمى باشد كه خبرهاشان نمى رسد كه و شهرهاشان خاموش گشته است، بلكه جامى به ايشان نوشانده اند كه گويائيشان را به گنگى و شنوائيشان را به كرى و جنبششان را به آرامش تبديل نموده است، پس ايشان در موقع وصف حالشان بدون انديشه مانند اشخاص به خاك افتاده خوابيده اند.

/ 441