نامه 038-به مردم مصر
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به اهل مصر هنگامى كه مالك اشتر را برايشان حكومت داد (آنان را ستوده و به پيروى از او امر فرموده، وقتى كه امام عليه السلام مالك اشتر را به جاى محمد ابن ابى بكر روانه مصر نمود و اين نامه را نوشت اهل مصر دو دسته بودند، دسته اى هوادار عثمان و معاويه كه با محمد مخالفت مى نمودند، و دسته بيشترى دوستان اميرالمومنين عليه السلام بوده كه در كشتن عثمان كوشش نموده بودند، و نامه حضرت خطاب به ايشان است). اين نامه از بنده خدا على اميرالمومنين است به سوى گروهى كه براى خدا به خشم آمدند، هنگامى كه در زمين او معصيت و نافرمانى كردند، و حق او را بردند (از امر و فرمانش پيروى ننمودند) پس ستم سراپرده بر سر نكوكار و بدكار ساكن و مسافر زد، و (مردم به طورى برخلاف آنچه خدا و رسول فرموده بودند رفتار مى نمودند كه) معروف و كار شايسته اى نبود كه از توجه به آن آسودگى رو نمايد، و نه منكر و زشتى كه از آن جلوگيرى شود (خلاصه در زمان عثمان معروف ترك و منكر متداول بود، و از اين سخنان بيزارى از رفتار عثمان و اطرافيان و كارگردانانش هويدا است، ولى دليل نيست كه امام عليه السلام راضى به كشته شدن عثمان
بوده و از اين جهت اهل مصر را ستوده باشد چون در كشتن او كمك نموده به مدينه آمده بودند، بلكه آنان را از جهت اينكه درصدد نهى از منكر برآمده بودند ستوده است. پس يكى از بندگان خدا را به سوى شما فرستادم كه در روزهاى ترسناك خواب نمى رود، و از دشمنان در اوقات بيم و هراس باز نگشته نمى ترسد، بر بدكاران (كه از حق رو برگردانيده پيرو گمراهى اند) از سوزاندن آتش سخت تر است (چنان دلاورى است كه دشمنان را از پاى در مى آورد) و او مالك پسر حارث برادر (از خويشان و قبيله) مذحج است (و مذحج نام قبيله اى است در يمن و نخع نام طائفه اى است از آن قبيله و مالك اشتر نخعى است) پس سخنش را بشنويد، و امر و فرمانش را در آنچه مطابق حق است پيرو باشيد، زيرا او شمشيرى است از شمشيرهاى خدا كه تيزى آن كند نمى شود، و زدن آن بى اثر نمى گردد (به هر جا زده شود مى برد) پس اگر شما را امر كند كه (به سوى دشمن) برويد روانه گرديد، و اگر فرمان دهد كه نرويد بمانيد كه او (در هر كارى) پيش نمى افتد و برنمى گردد، و رو برنمى گرداند و جلو نمى رود مگر به دستور و فرمان من، و به داشتن او شما را بر خود برگزيدم (با اينكه به او نيازمندم به سوى شما روانه اش نمودم) به جهت خي
رخواهيش براى شما، و استوارى دهن بند او بر دشمنتان (كه دهانه بر دهان دشمن مى زند تا او را از پاى درآورد.
نامه 039-به عمروعاص
از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به عمرو ابن عاص (كه بر اثر گمراهى و پيروى از معاويه او را سرزنش فرموده): پس (از درود بر هدايت يافتگان رستگار شده، بدانكه) تو دين خود را تابع دنياى كسى (معاويه) قرار دادى كه گمراهى و آشكار است، پرده او دريده (گفته اند: معاويه هر گونه كار غيرمشروع و زشتى مرتكب مى شد: شراب مى نوشيده، جامه حرير مى پوشيده، ظروف طلا و نقره بكار مى برده، ولى از خوف عمر در زمان خلافت او بسيارى از آنها را در پنهانى مى نمود، و در عهد عثمان پروائى نداشت، و چون بر دعوى خلافت تصميم گرفت بعضى را آشكار و بعضى را پنهان مى نمود) در مجلس خود شخص بزرگوار عيب دار و سرافكنده مى نمايد، و با آميزش خويش دانا را نادان مى گرداند (هر كه با او نشيند اگر پاكست ناپاك و اگر بزرگوار است ننگين گردد، و اگر با عقل و دانا است بى خرد و نادان مى شود، يا آنكه در مجلس خود از بزرگوار خرده گرفته و دانا را نادان مى پندارد، و ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: معاويه در مجلس خود به بنى هاشم ناسزا مى گفت) پس از پى چنين كسى رفتى، و بخشش او را خواستى مانند پيروى سگ از شير كه (به طمع خوردن لقمه) به چنگالهايش نگريسته انتظا
ر دارد كه از پس مانده شكارش به سويش افكند، پس دنيا و آخرت خويش را به باد دادى (در دنيا خود را ننگين و در آخرت به عذاب الهى گرفتار نمودى)! و اگر به حق چنگ مى زدى (رو به ما مى آورى) آنچه (از دنيا و آخرت) مى خواستى مى يافتى، پس (اكنون كه از حق روگردانده در گمراهى افتادى) اگر خدا مرا بر تو و پسر ابى سفيان مسلط ساخت شما را به كيفر مى رسانم، و اگر مرا ناتوان ساختيد و (بعد از من) مانديد آنچه جلو روى شما است (عذاب و كيفر الهى) براى شما بدتر است (چنانكه در قرآن كريم س 20 ى 127 مى فرمايد: و لعذاب الاخره اشد و ابقى يعنى عذاب و كيفر آخرت سخت تر و پاينده تر است از عذاب دنيا و درود بر شايسته آن.