حکمت 311 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

حکمت 311


امام عليه السلام به فرزند خود محمد ابن حنفيه (در نكوهش فقر و تنگدستى) فرموده است: اى پسرم من بر تو از تنگدستى مى ترسم (كه مبادا بر اثر بى چيزى دست طمع پيش مردم دراز كرده به داده خدا رضا ندهى) پس از (شر) آن به خدا پناه بر كه تنگدستى جاى شكست و كمبودى در دين است (چون تنگدستى بسا شخص را به خيانت و دروغ گفتن و خوارى و كمك نكردن از حق وادارد كه اينها نقص در دين مى باشد) و جاى سرگردانى خرد است (چون فقير ناشكيبا راه راست گم كند و در كار خود عقلش حيران و انديشه اش سرگردان شود) و موجب دشمنى است (چون مردم بى چيز را دشمن دارند و از او دورى گزينند، يا بر اثر كردار ناپسنديده از قبيل خيانت و دروغگوئى خدا دشمن او گردد يعنى او را از رحمتش بى بهره نمايد، يا آنكه بر اثر حسد و رشك بردن او دشمن مردم شود و از دوست و بيگانه بخشم آيد، و در روايات از فقر و غناء هم مدح شده و هم ذم و هيچيك با ديگرى منافات ندارد چون موارد آنها گوناگون مى باشد).

حکمت 312


امام عليه السلام به كسى كه از آن حضرت (از روى آزمايش) مشكلى پرسيد (درباره روش پرسش از دانا) فرموده است: بپرس براى فهميدن و آموختن و مپرس به قصد در دشوارى انداختن، زيرا نادان فرا گيرنده علم به عالم ماند (چون براى به دست آوردن علم آماده گشته و در راه راست قدم نهاده) و دانائى كه در بيراهه قدم نهد (طالب غلبه و برترى باشد) به نادان ماند (چون او مانند نادان مى طلبد چيزى را كه شايسته نمى باشد).

حکمت 313


امام عليه السلام به عبدالله ابن عباس هنگامى كه آن حضرت را راهنمائى مى نمود به چيزى كه موافق انديشه آن بزرگوار نبود (در اينكه شخص بايد از امام پيروى نمايد) فرمود: بر تو است كه (از راه مشورت) مرا راهنمائى كنى و من مصلحت و انديشه خود را در آن مى نگرم پس هر گاه تو را (به سبب علم به نادرستى آنچه مصلحت مى دانى) پيروى نكردم تو مرا پيروى كن (چون من به مصالح و مفاسد هر كارى از ديگران داناترم و انديشه ام خطاء و اشتباه نمى كند. گفته اند: هنگامى كه حضرت در ظاهر به خلافت رسيد ابن عباس مصلحت در آن ديد كه امام عليه السلام براى دل به دست آوردن حكومت شام را به معاويه و بصره را به طلحه و كوفه را به زبير واگزارد و آن بزرگوار راضى نشد و فرمود: پناه مى برم به خدا كه دين را براى دنياى ديگرى تباه سازم، پس از آن سخن بالا را گوشزد نمود).

حکمت 314


روايت شده كه امام عليه السلام چون از (جنگ) صفين برگشته به كوفه آمد بشباميين (قبيله اى از عرب) گذشت گريه زنان را بر كشته شدگان (جنگ) صفين شنيد، و حرب ابن شرحبيل شبامى كه از بزرگان قبيله خود بود نزد حضرت آمد امام عليه السلام (در نكوهش شيون زنها هنگام جنگ) به او فرمود: آيا زنهاتان با گريه اى كه مى شنوم بر شما تسلط مى يابند، آيا آنان را از اين ناله و فغان باز نمى داريد؟ (بايد جلوگيرى كنيد كه زارى ايشان در چنين موقعى سبب ترس مردان و باز داشتن ايشان از جنگ است). و حرب خواست پياده در ركاب آن حضرت كه سوار بود برود امام عليه السلام (در زيان جاه طلبى) به او فرمود: برگرد كه پياده آمدن چون توئى با مانند من براى حكمران بلاء و گرفتارى است (چون غرور و سرفرازى آرد كه مستلزم عذاب و كيفر الهى گردد) و براى مومن ذلت و خوارى است (كه پياده در ركاب سوارى رود، و هر چه موجب گرفتارى و خوارى باشد ترك آن واجب است).

/ 441