اى مردم، زود است كه زمانى بر شما بيايد كه اسلام در آن سرازير شود مانند برگشتن ظرف كه آنچه در آنست بريزد (از اسلام جز اسم و از قرآن جز درس و از ايمان جز رسم باقى نماند، آنگاه است كه خداوند بندگانش را امتحان فرمايد) اى مردم، خداوند شما را پناه داده از اينكه به شما ظلم و ستم كند، و پناه نداده از اينكه امتحان نمايد (پس اگر در زمان فتنه و فساد مبتلى و گرفتاريد به شما ستم نكرده، بلكه ميخواهد شما را بيازمايد تا مومن حقيقى از ظاهرى و شكيباى در بلا از ديگران ممتاز گردد) و به تحقيق فرموده است جليل تر و بزرگوارتر از هر گوينده اى (در قرآن كريم س 23 ى 30:( ان فى ذلك لايات و ان كنا لمبتلين يعنى در وقعه طوفان نوح و هلاك قوم او نشانه هايى است (براى عبرت ديگران) و ما (خوب و بد بندگان را) امتحان مينماييم (سيدرضى فرمايد:) مراد آن حضرت عليه السلام از جمله كل مومن نومه گمنامى است كه شر و فسادش اندك باشد، و مساييح جمع مسياح است، و آن را به كسى گويند كه ميان مردم در پى فتنه و فساد رفته سخن چينى كند، و مذاييع جمع مذياع است و آن براى كسى است كه بدى و ناشايسته غيرى را كه ميشنود فاش نموده همه جا آشكار بگويد، و بذر جمع بذور
است و كسى را به آن مينامند كه بسيار سفيه و گفتارش لغو و بيهوده باشد.
خطبه 103-پيامبر و فضيلت خويش
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (هنگام رفتن به جنگ جمل كه مردم بصره به همراهى طلحه و زبير عايشه را بر شتر سوار كرده اطراف او گرد آمده ميخواستند با اميرالمومنين بجنگند، و مقصود آن است كه مردم را آگاه سازد كه جنگيدن آن بزرگوار با اصحاب جمل براى اظهار حق و ابطال باطل ميباشد): پس از حمد و ثناى الهى و درود بر خاتم النبيين (آگاه باشيد) خداوند سبحان محمد صلى الله عليه و اله را در ميان عرب به رسالت برانگيخت و هيچيك از آنها نبود كه بخواند كتابى از حق، و نبوت و پيغمبرى و وحى ادعا كند (تا درباره آن حضرت شك نموده به آن بزرگوار تهمت زنند) پس (براى اظهار حق و اثبات اسلام) به همراهى پيروانش با مخالفين خود جنگيده آنان را به محل رستگاريشان سوق ميداد (به طريق حق و راه سعادت و خوشبختى دعوت مينمود) و براى رهاندن ايشان از جهالت و نادانى مبادرت ميفرمود كه مبادا مرگ آنها را به حالت كفر و گمراهى دريابد (و به عذاب جاويد مبتلى گردند) تا (از سنگينى بار فتنه و فساد و گمراهى) آن را كه مانند شتر (سنگين بار) عاجز و درمانده و وامانده و شكسته ميشد، آن حضرت بر سر راه او ميايستاد (كوشش مينمود) تا به منزلش (سعادت و خوشبختى)
ميرساند (هدايت ميفرمود، همه به راه راست رهسپار شدند) مگر هلاك شده اى كه ابدا خير و نيكى در او نبود (مانند ابوجهل كه از بدى فطرت قابليت رستگارى نداشت و هيچگونه هدايت نميشد، و در تبليغ احكام كوتاهى نكرد) تا راه نجات و رهايى از گمراهى را به آنها نمود، و آنان را در جايگاهشان جاى داد (وادار به گرويدن دين اسلام كه فطريشان بود فرمود) پس آسياى ايشان به گردش افتاد (امور زندگانيشان منظم گشت) و نيزه آنها راست گرديد (توانا شده زير بار گمراهى گمراه كنندگان و ستم ستمگران نمى رفتند) و سوگند به خدا من جلو لشگر اسلام بوده لشگر كفر را مى راندم، تا همگى پشت كردند (از كيش خويش دست برداشتند) و گرد آمده رام گرديدند (فرمانبردار شدند، و هرگز) ضعيف و ناتوان نگشته نترسيده خيانت و سستى ننمودم، و سوگند به خدا (اكنون در اين جنگ هم) باطل را ميشكافم تا حق را از پهلوى آن بيرون آورم (با ايشان زد و خورد ميكنم و از كشتن و كشته شدن باكى ندارم، براى آنكه فتنه جويان دست از فتنه و فساد برداشته حق آشكار گردد. سيدرضى فرمايد:) اين خطبه پيش از اين بيان شد (خطبه سى و سوم) و ليكن چون در اين روايت آن را از جهت زيادى و كمى بر خلاف خطبه مذكوره يافتم، لازم
شد دوباره نوشته شود.