خطبه 214-تلاوت يا ايها الانسان...
از سخنان آن حضرت عليه السلام (در اندرز به مردم) كه آن را هنگام خواندن يا ايهاالانسان ما غرك بربك الكريم فرموده (س 82 ى 6( يعنى اى انسان چه چيز تو را فريب داد به پروردگار كريم خود (كه به دستورش رفتار نكرده نافرمانى نمودى): دليل و برهان گناهكار مخاطب به آيه ما غرك به ربك الكريم نادرست ترين برهانها است (زيرا اگر بگويد غرنى كرمك يعنى كرم تو مرا مغرور ساخت، درست نيست چون مقتضى كرم كوشش نمودن در اطاعت و سپاسگزارى است نه معصيت و كفران، و اينكه فرموده: ما غرك بربك المنتقم يعنى چه تو را مغرور نمود به پروردگاريكه انتقام مى كشد، براى دانستن اينستكه پروردگار كريم را نبايستى نافرمانى نمود، و اگر بگويد: غرنى الشيطان يعنى شيطان مرا مغرور گردانيد، به او پاسخ داده مى شود: آيا ما در قرآن كريم نگفتيم از شيطان پيروى ننمائيد كه او دشمن آشكار شما است، و اگر بگويد: غرنى جهلى يعنى نادانى مرا مغرور كرد، در جواب گفته مى شود: مگر پيغمبران را نفرستاديم تا احكام ما را به شما ياد دهند، خلاصه راه عذر بسته است) و فريب خورده اى است كه عذر او ناپذيرفته ترين عذرهاست، به تحقيق براى نادان ماندن خود اصرار نموده است (به اين جهت لذ
ت و خوشى دنياى فانى را بر سعادت هميشگى و بهشت جاويد اختيار كرده است). اى انسان، چه چيز تو را به گناه كردنت دلير گردانيده، و چه چيز تو را به پروردگارت به غرور آورده، و چه چيز تو را به تباه كردن خويش مانوس ساخته؟ آيا درد تو را بهبودى يا خواب تو را بيدارى نيست؟ آيا به جان خود رحم نمى كنى به آنچه به غير خويش رحم مى كنى؟ بسا شخص را در آفتاب ديده بر او سايه ميافكنى، يا كسيرا به دردى گرفتار مى بينى كه درد تن او را مى سوزاند و از راه مهربانى بر او گريه مى كنى، پس چه چيز تو را به درد (گناهان) خود شكيبا ساخته و بر مصيبتهايت توانا نموده، و از گريستن بر جان خويش بازداشته و تسليت داده، در حاليكه جانت نزد تو عزيزتر و ارجمندترين جانهااست؟ و چگونه ترس شبيخون خشم خدا تو را بيدار نمى كند و حال آنكه به نافرمانيهاى از او در راههاى قهر او افتاده اى، پس مداواه كن رنج سستى دل خود را به تصميم و كوشش (در اطاعت) و خواب غلفت ديده ات را به بيدارى، و خدا را فرمانبر و به ذكر او مانوس باش، و در حال رو گردانيدنت از او رو آوردن او را به خود تصور كن (و از راه انديشه بنگر) كه تو را به عفو و بخشش خود خوانده به فضل و كرمش مى پوشاند و تو از او ر
و گردانيده به ديگرى توجه كرده اى، پس خداوند بلند و برتر و توانا است (و با اين حال) چه بسيار كريم است، و تو پست و ناتوانى و چه بسيار بر نافرمانى او دليرى، و حال آنكه تو در پناه پوشش (عفو و بخشش) او اقامت گزيده اى، و در فراخى فضل و احسانش مى گردى، و فضلش را از تو باز نداشته، و پرده (بخشش) خود را از (جلو گناهان) تو ندريده، بلكه در نعمت و بخششى كه براى تو پديد آورده و يا گناه تو را كه پوشانده يا بلائى كه از تو دور گردانده يك چشم برهم زدن از لطف او دور نبوده اى (با اينكه در نافرمانى او مى كوشى) پس گمان تو به او چيست اگر (دستور) او را پيروى كنى، و سوگند به خدا اگر اين صفت (روآوردن خدا به تو و دورى نمودن تو از او) در دو شخصى بود كه در توانگرى مساوى و در توانائى برابر بودند (و يكى از آنها تو بودى كه از ديگرى كه به تو رو آورده بود دورى ميجستى) از خوهاى ناپسند و بدى كردارهايت بر زيان و بدى خود اول كسى بودى كه حكم ميدادى (پس چگونه اى در برابر خداوند سبحان كم حكم تو بر بدى خود سزاوارتر است). و به حق و درستى مى گويم (كه در واقع) دنيا تو را فريب نداده، بلكه تو به آن فريفته شده اى، دنيا براى تو پندها هويدا ساخته و تو را به
عدل و برابرى آگاه كرده، و به وعده هائى كه به تو مى دهد از قبيل رسيدن درد به اندامت و كم شدن توانائيت راستگوتر و وفادارتر است از آنكه با تو دروغ گفته يا تو را بفريبد، و بسا پنددهنده است آنكه تو او را متهم مى نمائى (از عبرتهاى آن پند نمى گيرى و چون برخلاف خواهش نفس تو است به آن اهميت نمى دهى) و بسا خبر راست آن را كه دروغ شمارى، و اگر بخواهى دنيا را در شهرهاى ويران و خانه هاى خالى بشناسى آن را از راه اينكه تو را نيكو يادآورنده و پنددهنده اى است مى يابى مانند يار مهربان بر خود كه بخل دارد از اينكه تو را به تباهى رساند (پس از اين رو نبايد بگوئى دنيا مرا بفريفت، زيرا اگر دنيا تو را مى فريفت عبرتهايش را از تو پنهان مى ساخت، و اين فرمايش با كلام خداوند متعال (در قرآن كريم س 45 ى 35 و غرتكم الحيوه الدنيا يعنى زندگانى دنيا شما را فريب داد) منافات ندارد، زيرا معنى فريب دنيا در واقع فريفته شدن به آن است، لذا مى فرمايد:) و خوب سرائى است براى كسى كه به آن دل نبسته، و خوب جائى است براى كسى كه آن را وطن (و محل اقامت هميشگى خويش) قرار نداده است، و نيكبختان اهل دنيا فردا (قيامت) كسانى هستند كه امروز از دنيا مى گريزند (و شيفته
كالاى آن نمى شوند). چون زمين سخت بلرزد و با هولها و سختيهاى آن قيامت محقق گردد، و به هر دينى اهل آن و به هر معبودى پرستندگان آن و به هر پيشوائى پيروان آن ملحق شوند (در يكجا گرد آيند تا گفتار و كردارشان را وارسى نمايند) آن هنگام انداختن نظرى در هوا و آهسته قدم برداشتنى در زمين در برابر عدل و داد خدا جزاء داده نشود مگر به راستى و درستى (در آن روز هر امر بد و نيكى هر چند كوچك باشد هويدا گشته از آن بازپرسى مى شود) پس چه بسيار حجت و دليلى كه آن روز باطل و نادرست گردد، و عذرهائيكه شخص به آن متوسل شده پذيرفته نشود، پس از كردار خود بخواه آنچه را كه به آن عذر تو را بپذيرند و حجت تو برقرار شود (طبق دستور خدا و رسول رفتار كن تا از سختيهاى رستاخيز رهائى يابى) و از آنچه تو براى آن باقى نمى مانى (دنيا) بگير آن را كه براى تو باقى مى ماند (اطاعت خدا و خدمت به خلق) و براى سفر خود آماده باش، و به برق نجات و رهائى (از سختيها) نظرافكن (كه از كجا زده و به كجا مى رود) و پالان بر پشت شتران چست و چالاكى ببند (براى سفر آخرت توشه و مركب تهيه نما تا در راه نمانده به سختى بر نخورى).