حکمت 281
امام عليه السلام (در ترغيب به خوهاى نيكو) فرموده است: در روزگار گذشته براى من برادر و همكيشى در راه خدا (ابوذر غفارى يا عثمان ابن مضعون) بود كه كوچك بودن دنيا در نظرش او را در چشم من بزرگ مى نمود، و شكمش بر او تسلط نداشت پس چيزى را كه نمى يافت آرزو نمى كرد و اگر مى يافت بسيار به كار نمى برد، و بيشتر روزگارش خاموش بود (سخن نمى گفت) و اگر مى گفت بر گويندگان غلبه مى نمود (براى ديگرى جاى سخن باقى نمى گذاشت) و تشنگى پرسندگان را (به موعظه اندرز از آب دانش) فرو مى نشاند، و (بر اثر طاعت و بندگى خدا و بردبارى با مردم) ناتوان و افتاده بود و هم او را ناتوان مى پنداشتند، و هر گاه زمان كوشش (در كارى) پيش مى آمد (چون) شير خشمگين و مار پر زهر بيابان بود (حتما كار را انجام مى داد يا در كارزار دشمن را مغلوب مى نمود، و اگر با كسى نزاع داشت بى صبرى نمى كرد و پيش از وقت) برهان و دليل نمى آورد تا اينكه نزد قاضى مى آمد (و دليل خود را بيان مى نمود، و اين دليل بر درستى راى و انديشه شخص است) و كسى را سرزنش نمى كرد و به كارى كه در مانند آن بهانه اى مى يافت تا اينكه عذر او را مى شنيد (و اين روش از لوازم عدل و انصاف است)
و از دردى (كه مبتلى مى گشت نزد كسى) شكايت نمى نمود مگر وقتى كه بهبودى مى يافت (آن هم از روى اخبار و سرگذشت نه از راه شكايت) و آنچه مى گفت بجا مى آورد و آنچه نمى كرد نمى گفت (چون درستى و راستى را شعار خويش قرار داده بود) و اگر بر سخن بر او غلبه مى كردند در خاموشى غلبه نمى يافتند (هنگام گفتگوهاى بيجا خاموش بود) و در شنيدن حريص تر بود بر گفتن (استفاده را بر افاده ترجيح مى داد) و اگر ناگهان (بى انديشه) دو كار به او رو مى آورد مى نگريست كه كدام يك از آن دو به خواهش نفس نزديكتر است با آن مخالفت مى نمود، پس بر شما باد كه اين صفات و خوها را فرا گيريد و به آنها رغبت داشته باشيد، و اگر به همه آنها توانائى نداريد بدانيد كه فرا گرفتن اندك بهتر است از فرو گذارى بسيار (پس به برخى از آن اخلاق متصف شويد).
حکمت 282
امام عليه السلام (در ترك معصيت) فرموده است: اگر خداوند (مردم را به وسيله انبياء) بر معصيت و نافرمانى خود نترسانيده بود براى سپاسگزارى از نعمتهاى او واجب بود كه او را معصيت نكنند (براى آنكه شكر نعمت به گفتار و كردار عقلا واجب است پس ترك معصيت هم كه لازمه اطاعت و سپاسگزارى است واجب خواهد بود).
حکمت 283
امام عليه السلام هنگامى كه اشعث ابن قيس (يكى از منافقين اصحاب و ياران خود) را از مردن فرزندش تسليت مى داد و به صبر و شكيبائى ترغيب مى نمود (درباره بى تابى نكردن) فرمود: اى اشعث اگر بر (مرگ) پسرت اندوهناك باشى خويشى شايسته است كه افسرده شوى (اندوه تو در مرگ فرزندت بيجا نيست) و اگر شكيبا باشى پيش خدا هر مصيبت و اندوهى را جانشينى (پاداشى) است. اى اشعث، اگر صبر كنى قضاء و قدر بر تو جارى مى گردد و تو اجر و مزد مى يابى، و اگر بى تابى نمائى حكم الهى بر تو جارى مى شود در حالى كه گناه كرده اى، اى اشعث پسرت (هنگام به دنيا آمدن) تو را شاد نمود در حالى كه (براى تو) بلاء و گرفتارى بود، و (با مردنش) تو را اندوهگين ساخت در حالى كه (براى تو) پاداش و رحمت بود (پس سزاوار است كه در اندوه او شكيبا باشى).