کلمه غريب 002 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کلمه غريب 002


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (كه در آن صعصعه ابن صوحان عبدى را (كه از بزرگواران و خواص و نيكان اصحاب اميرالمومنين عليه السلام است) مى ستايد): اين خطبه خوان ماهر و زيرك (سيدرضى رحمه الله فرمايد:) (از لفظ شحشح) شخص ماهر و زيرك و استاد در خطبه خواندن و تواناى در اداى سخن رسا را خواسته است، و هر تندگذر در سخن و رفتار را شحشح گويند، و شحشح در غير اين مقام به معنى انجيل و زفت آمده كه از بخشش خوددارى مى نمايد (ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: صعصعه را فخر و سرفرازى همين بس كه مانند على عليه السلام او را به مهارت و استادى و فصاحت زبان و توانائى بر سخن بستايد).

کلمه غريب 003


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (در زيان زد و خورد): نزاع و زد و خورد را رنجها و نابوديها است (چون) اگر شخص در آن كوشيده پافشارى نمايد به معصيت و گناه گرفتار شود، و اگر از آن چشم پوشد و دست بر دارد مغلوب و مظلوم گردد، و در هر دو صورت رنج بيند و چنين كس از پرهيزكارى باز مى ماند چنانكه در فرمايش دويست و نودم به اين نكته تصريح شده، پس سزاوار آن است كه كارى كند كه نزاع و زد و خورد پيش نيايد. سيدرضى عليه الرحمه فرمايد:) امام عليه السلام از لفظ قحم نابوديها را اراده نموده است، زيرا زد و خورد بيشتر اوقات اشخاص را به سختيها و نابوديها مى افكند، و (جمله) قحمه الاعراب يعنى سختى باديه نشينان عرب، از آن گرفته شده است، و مراد اين است كه قحطى و خشكسالى ايشان را دريابد به طورى كه دارائيهاى آنان را از بين ببرد و از چارپايانشان باقى نگذارد مگر استخوان بى گوشت كه معنى نابود شدن دارائيهاشان همين است. و در (معنى) قحمه الاعراب جور ديگر هم گفته شده است، و آن اين است كه قحطى و خشكسالى آنها را به رفتن شهرهاى آباد وا مى دارد يعنى خشكيدن به بيابان (نبودن آب و گياه در آن) ايشان را نيازمند گرداند و وادار نمايد كه به شهر

آيند.

کلمه غريب 004


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (در انتخاب شوهر براى دختر): هر گاه زنان (دختران) به حد كمال رسند (هنگام زناشوئى و تصرف آنها در حقوقشان برسد) پس خويشان پدرى (از خويشان مادرى به شوهر دادن او) سزاوارترند. (سيدرضى رضى الله عنه فرمايد:) و (به جاى نص الحقائق) نص الحقاق هم روايت مى شود، و نص منتهى درجه و پايان چيزها است مانند نص در رفتار كه آن نهايت رفتارى است كه چارپا به رفتن آن توانائى دارد، و تو مى گوئى: نصصت الرجل عن الامر يعنى پرسش خود را درباره فلان امر از فلان مرد به پايان رسانيدم، هنگامى كه پرسش از آن امر را از او به پايان رسانيده باشى تا آنچه نزد او مى باشد به دست آورى، پس حضرت از (جمله) نص الحقاق اراده فرموده است به حد كمال رسيدن دختران را كه آن پايان خردى است كه صغير به حد بزرگى مى رسد، فرمايش حضرت (نص الحقاق) از رساترين و شگفت ترين كنايه ها است از اين معنى، مى فرمايد: هر گاه دختران به آن حد (هنگام زناشوئى) رسيدند پس خويشان پدرى به دختر محرم باشند مانند برادران و عموها از مادرش به شوهر دادن آن دختر اگر بخواهند او را شوهر دهند سزاوارترند، و (لفظ) حقاق از محاقه و زد و خورد مادر است يا خويشان

پدرى دختر درباره او، و محاقه همان نزاع و زد و خورد و گفتگوى هر يك با ديگرى است كه من از تو به شوهر دادن او سزاوارترم، و از آن گرفته شده است كه مى گويند: حاققته حقاقا مانند جادلته جدالا يعنى با او نزاع و زد و خورد نمودم، و گفته اند: نص حقاق عبارت است از بلوغ عقل و آن رسيدن به حد كمال است، زيرا امام عليه السلام (از اين فرمايش) اراده نموده است منتهى و رسيدن هنگامى را كه به آن حقوق و احكام (به دختر) واجب مى شود، و آنكه نص الحقائق روايت كرده حقائق را جمع حقيقه خواسته. اين است معنى آنچه ابوعبيد قاسم ابن سلام (كه در لغت و حديث و ادب و فقه و درستى روايت و بسيار دانشمندى از مشاهير و مردان به نام است، و در مكه پس از فراغ از اعمال حج در سال دويست و بيست و دو يا سه يا چهار هجرى وفات كرده) بيان نموده است، و آنچه نزد من است آن است كه مراد و مقصود از نص حقاق در اينجا رسيدن دختر است به حدى كه زناشوئى و تصرف او در حقوقش روا باشد به جهت تشبيه و مانند بودن به حقاق از شتر و آن جمع حقه و حق است كه شترى است كه سه سال را تمام كرده به سال چهارم درآيد و آن هنگام ميرسد به حدى كه ممكن است سوار شدن بر پشت او و خوب راندنش در رفتار، و حق

ائق نيز جمع حقه است و بازگشت هر دو روايت (نص الحقائق و نص الحقاق) به يك معنى است، و اين (كه ما بيان كرديم) به طريقه و روش عرب شبيه تر است از معنى كه اول بيان شد.

/ 441