خطبه 139-به هنگام شورى
از سخنان آن حضرت عليه السلام است (بعد از وفات عمر) هنگاميكه (به دستور او براى امر خلافت) شورى برقرار شد (امام عليه السلام به زيان آن مجلس اشاره فرمود): هيچكس پيش از من به دعوت حق و پيوند با خويشان و به احسان و بخشش (خلاصه در كارهاى خداپسند) نشتافته است، پس (در آنچه اقدام نمينمايم مانند اين مجلس كه عمر امر به تشكيل آن داده حق و حقيقتى نمى بينم، بنابراين) سخنم را شنيده گفتارم را در نظر داشته باشيد، به زودى بعد از امروز (كه اين مجلس منعقد ميشود) امر خلافت را مى بينيد كه شمشيرها در آن كشيده و عهد و پيمانها شكسته خواهد شد تا جائيكه بعضى از شما (طلحه و زبير) پيشوايان گمراهان شده و برخى پيرو نادانان (عثمان و غيره) ميگردد (و اين همه فتنه و فساد و خونريزيها نتيجه اين مجلس است كه اساس آن روى باطل و نادرستى قرار گرفت).
خطبه 140-در نهى از غيبت مردم
از سخنان آن حضرت عليه السلام است در نهى از غيبت مردم (غيبت سخن پشت سر ديگرى است اگر راست باشد و اگر دروغ بود آن را بهتان مينامند، و آن از گناهان بزرگست، براى آنكه مفاسد آن بيش از سائر منهيات است چون ضرر آن نوعى و زيان سائر معاصى غالبا شخصى است، لذا امام عليه السلام در نهى آن تاكيد ميفرمايد): سزاوار است كسانى را كه از معاصى دورى گزيده اند (مرتكب گناه نگشته و به سبب عقل و خردمندى نفس اماره مقهور و مغلوب آنان بوده و به اين جهت عيوب گناه و فوائد اطاعت را شناخته اند) و خداوند نعمت پرهيز از گناهان را به آنها بخشيده، به گناهكاران و كسانيكه زير بار فرمان خدا و رسول نميروند، مهربانى كنند (از ايشان غيبت نكرده و به آنها بهتان نزنند) بلكه آنان را هدايت و به راه راست ارشاد نمايند) و سزاوار است كه شكر و سپاسگزارى بر آنها (از نعمتى كه خداوند به آنها بخشيده و آنان را توفيق داده كه از گناهان به سلامت مانده اند) مسلط باشند (مجال سخن گفتن از ديگرى به آنها ندهد) و مانع گردد از اينكه از گناهكاران غيبت كنند، پس (در جائيكه دوران از معاصى و بى گناهان سزاوار نيست از ديگرى غيبت كنند) چگونه است حال غيبت كننده اى كه از
برادر (هم كيش) خود غيبت كرده او را به گناهى كه مرتكب شده سرزنش نمايد؟! (در صورتيكه چنين شخص گناهكارى خود به غيبت سزاوارتر است) آيا بياد نمى آورد جائى را كه گناهانش را خداوند پوشانيده و آن بزرگتر از گناهى است كه برادر خود را به آن غيبت كرده؟! (غيبت كننده معامله خداوند را با خودش كه گناهانش را پوشانيده و مفتضح و رسوايش ننموده فراموش كرده كه برادر خود را در گناهى كه كرده رسوا مينمايد) و چگونه او را به گناهى سرزنش مينمايد كه خود مانند آن را مرتكب بوده، پس اگر عين آن گناه را هم مرتكب نگشته طرز ديگرى نافرمانى خدا نموده (گناه ديگرى مرتكب شده است) كه بزرگتر از گناه برادرش ميباشد و سوگند به خدا اگر گناه بزرگى مرتكب نشده باشد و با گناه كوچكى نافرمانى نموده باشد هر آينه جرات و دليرى او بر عيب جوئى و بدگوئى مردم (از گناه بزرگى كه مرتكب نشده) بزرگتر است. (پس از اين امام عليه السلام بر سبيل پند و اندرز ميفرمايد:) اى بنده خدا در عيب جوئى و بدگوئى از هيچكس بر اثر گناه او عجله و شتاب مكن كه شايد او (از گناهى كه كرده توبه و بازگشت نموده و) آمرزيده شده باشد، و بر نفس خود از گناه كوچك ايمن و آسوده مباش (و به چشم حقارت و كوچكى در
آن ننگر) كه شايد بر اثر آن معذب و گرفتار باشى، و هر كه از شما عيب و بدى غير خود را ميداند بايد (از عيب جوئى و طعن زدن بر او) خوددارى نمايد به جهت آنكه به عيب خود آشنا و دانا است، و بايد شكر از اجتناب گناهى كه ديگرى به آن مبتلى است او را مشغول سازد (و سپاسگزارى از اين نعمت به او مجال ندهد كه عيب ديگرى گويد).