خطبه 219-درباره يكى از حاكمان
از سخنان آن حضرت عليه السلام است (درباره عمر كه از راه توريه فرموده يعنى در ظاهر مى نمايد كه او را ستوده، ولى باطنا توبيخ و سرزنش نموده، و از اين رو اينچنين به آنچه در خطبه سوم فرموده منافات ندارد): خدا شهرهاى فلان (عمر ابن خطاب) را بركت دهد و نگاهدارد كه (به اعتقاد گروهى) كجى را راست نمود (گمراهان را به راه آورد) و بيمارى را معالجه كرد (مردم شهرهائى را بدين اسلام گرواند) و سنت را برپا داشت (احكام پيغمبر را اجراء نمود) و تباهكارى را پشت سر انداخت (در زمان او فتنه اى رو نداد) پاك جامه و كم عيب از دنيا رفت (مانند عثمان خود را به پليديها نيالود) نيكوئى خلافت را دريافت و از شر آن پيشى گرفت (تا بود امر خلافت منظم بوده اختلالى در آن راه نيافت) طاعت خدا را به جا آورده از نافرمانى او پرهيز كرده حقش را اداه نمود (وليكن) از دنيا رفت در حاليكه مردم را در راههاى گوناگون انداخت (بطوريكه) گمراه در آنها راه نمى يابد، و راه يافته بر يقين و باور نمى ماند.
خطبه 220-در توصيف بيعت مردم
از سخنان آن حضرت عليه السلام است در چگونگى بيعت مردم با آن بزرگوار، و پيش از اين (در سخن پنجاه و سوم و صد و سى هفتم) مانند آن به الفاظ ديگر گذشت: (براى بيعت با من) دستم را گشوديد و من به هم نهادم، و آن را كشيديد و من باز داشتم، پس از آن بر من ازدحام نموديد چون ازدحام شتران تشنه هنگاميكه به آبشخورهاشان وارد مى شوند، تا اينكه بند كفش (از پاها) گسيخت، و عباء (از دوش) افتاد، و ناتوان زير پا ماند، و شادى مردم بر اثر بيعتشان با من به جائى رسيد كه بچه ها خشنود گشتند، و پير ناتوان و بيمار گرفتار سختى و رنج و دختر نار پستان بى نقاب براى ديدار آن آمدند (پس نبايد با چنين بيعتى كه از روى كمال ميل و رغبت انجام گرفته بطوريكه از بسيارى شادى همه از خود بيخود شدند مخالفت نموده پيروى بيعت كنندگان نكرده يا آن را نقض نمايند).
خطبه 221-درباره تقوا
از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در پرهيزكارى و مرگ و فريفته نشدن به دنيا): پرهيزكارى و ترس از خدا كليد هدايت و رستگارى (دنيا و آخرت) و اندوخته براى روز قيامت و سبب آزادى از هر بندگى (شهوتها و خواهشهاى نفس) و رهائى از هر تباهى است، با تقوى حاجت درخواست كننده روا مى گردد، و گريزان (از عذاب و سختى) رهائى مى يابد، و عطاها و بخششهاى بسيار (از جانب حقتعالى) دريافت مى شود، پس كار كنيد (براى سفر آخرت توشه برداريد) در اين حاليكه عمل بالا مى رود (قبول مى گردد) و توبه و بازگشت (از گناه) سود مى بخشد، و دعاء شنيده مى شود (درخواست مى پذيرند) و زمان آرامش است (اضطراب و نگرانى مرگ در بين نيست) و قلمها (ى نويسندگان اعمال نيك و بد) بكار است (نه مانند بعد از مردن از نوشتن باز مانند) و به عبادات و طاعات بشتابيد در برابر عمرى كه (از جوانى به پيرى و از توانائى به ناتوانى) تغيير مى پذيرد، يا بيمارى و دردى كه (از كار) باز دارد، يا مرگى كه (زندگانى را) بربايد، زيرا مرگ لذت و خوشيهاى شما را نابود ساخته خواهشهاتان را از بين مى برد، و انديشه هاتان را دور مى سازد، ملاقات كننده ايست كه او را دوست نمى دارند، و مبارزى
است كه (هر چند دلير و توانا باشى) شكست نمى خورد، و كينه جوئى است كه بازخواست نمى شود، ، دامهاى آن شما را گرفته، و اندوهها و تباهيهايش شما را احاطه نموده، و پيكانها (ى تيرها) يش شما را آماج قرار داده، و غلبه و توانائى آن در بين شما با اهميت است، و ستمش بر شما پى در پى مى رسد، و كم ممكن است ضرب شمشيرش از شما خطا برود، پس نزديك است تاريكى سايه هايش و زبانه كشيدن دردهايش و تيرگى بيهوشيهاى سختيهايش و درد جان گرفتنش و تارى پوشاندنش و بدمزگى چشيدنش شما را دريابد، و (چون مرگ خواهى نخواهى هر كس را در خواهد يافت) مانند آنست كه ناگهان نزد شما آمده و رازگويان شما را خاموش ساخته، و مشاورينتان را منتفرق نموده، و آثار و نشانه هاتان را نابود، و شهرهاتان را بى صاحب كرده، و وراثتان را بر انگيخته كه ارثتان را قسمت كنند بين خويشاوند خاصى كه (در آن هنگام به تو) سود نداشته، و خويشاوند اندوهگينى كه جلو (مرگ را از تو) نگرفته، و بين خرسندشونده اى كه (از مرگ تو) اندوهناگ نگشته، پس بر شما باد سعى و كوشش (به طاعت و بندگى) و آماده بودن و توشه برداشتن (براى سفر آخرت) در جاى توشه گرفتن، و زندگى دنيا شما را فريب ندهد چنانكه پشينيان شما را