کلمه غريب 005 - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

کلمه غريب 005


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (درباره ايمان): ايمان در دل چون نقطه سفيدى پيدا مى شود هر چند ايمان افزون شود آن نقطه سفيد فزونى مى گيرد. (سيدرضى رحمه الله فرمايد:) لمظه چون نقطه يا مانند آن است از سفيدى، و از اين معنى است كه گفته شده: فرس المظ هر گاه به لب زيرين اسب خال سفيدى باشد (ابن ابى الحديد در اينجا مى نويسد: ابوعبيد گفته: در اين حديث هست هر گاه ايمان زياده است بر كسى كه انكار كرده و درست نمى داند كه ايمان زياده و كم مى شود، نمى بينى كه در اين حديث هست هر گاه ايمان زياده شود آن نقطه سفيد افزون مى گردد؟ ولكن طريحى رحمه الله صاحب كتاب مجمع البحرين در لغت لمظ پس از نقل اين حديث مى نويسد: قوله الايمان يبدو لمظه، تقدير آن علامه الايمان است يعنى نشانه ايمان مانند نقطه سفيد در دل كسى كه در اولين بار ايمان آورده هويدا مى گردد، پس چون به زبان اقرار و اعتراف نمود آن نقطه زياده مى شود، و چون به جوارح عمل صالح و كار نيك انجام داد آن نقطه افزونى يابد و همچنين (يعنى هر گاه مثلا به دنيا و كالاى آن دل نبست باز آن نقطه زياده تر گردد) پس ناچار مضاف يعنى علامت و نشانه را در تقدير مى گيريم، زيرا ايمان همان

تصديق به خدا و رسول او است در همه اوامر و نواهى و در آن زياده شدن و فزونى يافتن تصور نمى شود).

کلمه غريب 006


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (در زكات وام): هر گاه مردى را بستانكارى باشد كه نداند وام را (از بدهكار) مى ستاند يا نه اگر آن را گرفت براى سالى كه بر آن گذشته بر او واجب است كه زكات آن را (به مستحق آن) بدهد (ظاهر اين فرمايش مخالف فتواى فقها است كه مى گويند: زكوه وام به وام دهنده واجب نيست هر چند بداند كه آن وام را دريافت مى نمايد چه جاى آنكه در گمان باشد، و بعضى فرموده اند: اين در صورتى است كه تاخير در گرفتن از طرف وام دهنده باشد يعنى خود نستاند و دو دل باشد در گرفتن و نگرفتن كه اگر بگيرد زكوه سال گذشته بر او واجب مى باشد، و اين قول خلاف مشهور بلكه خلاف اجماع متاخرين است چنانكه مرحوم شيخ محمد حسن رحمه الله در كتاب جواهر الكلام فرموده و مرحوم حاج آقا رضا همدانى (قدس سره) در كتاب مصباح الفقيه فرمايش او را تائيد نموده، و سيدرضى عليه الرحمه فرمايد:) دين ظنون دين و وامى است كه بستانكار نمى داند آن را از بدهكار مى گيرد يا نمى گيرد، مانند آنكه بستانكار در گمان است گاهى به رسيدن آن اميد دارد و گاهى نوميد است و آن از فصيح ترين و رساترين سخن است (به مقصود) و همچنين هر چه را كه تو بطلبى و ندانى آن را ب

ه دست مى آورى يا نه آن ظنون است، و بر اين معنى است گفتار اعشى (از شعراى به نام زمان جاهليت كه عرب به شعرا تغنى مى نموده كه سرود مى خوانده): يعنى قرار نمى شود داد چاهى را كه گمان مى رود آب دارد يا نه و دور است از آمدن باران صدادار ريزان بمانند آب فرات هنگام طغيان كه (به سبب بسيارى آب و موجهاى پى در پى) كشتى و شناور ماهر را از پا در آورد (اين بيان مانند مثل است براى برابر نبودن بخيل و زفت با كريم و بخشنده) و جد به معنى چاه كهنه است در بيابان و ظنون چاهى است كه دانسته نشود آب دارد يا نه.

کلمه غريب 007


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (هنگامى) كه آن بزرگوار لشگرى را بدرقه نموده آنها را به جنگ مى فرستاد (اندرز ميداد) و مى فرمود: آنچه مى توانيد از زنها دورى كنيد (سيدرضى رحمه الله فرمايد:) معنى اين سخن آن است كه (هنگام جنگ) از ياد زنها و دل بستن به آنها دورى نمائيد، و از نزديكى با ايشان خوددارى كنيد كه آن بازوى حميت و مردى را سست مى گرداند و در تصميمها اخلال نموده رخنه مى نمايد، و شخص را از دشمن شكست مى دهد، و از رفتن و كوشش نمودن در جنگ دور مى دارد، و هر كه از چيزى امتناع نمايد (درباره او گفته مى شود: اعذب عنه يعنى) از آن دورى جسته و خود را نگاه داشته است، و عاذب و عذوب كسى است كه از خوردن و آشاميدن خوددارى نمايد.

کلمه غريب 008


در گفتار آن حضرت عليه السلام است (در خطبه بيست و سوم درباره رشك نبردن): مانند قمار باخته غلبه جوى زبردست باشد كه نخست فيروزى را از تيرهاى قمار خود منتظر است (پس كم بهره از نعمت دنيا نبايد بر ديگران رشك برد، بلكه بايد اندوه در دل راه ندهد و كوشش نمايد تا اقبالش رو آورد مانند قمار باخته زبردست كه هميشه منتظر برون مى باشد. سيدرضى عليه الرحمه فرمايد:) ياسرون كسانى هستند كه با تيرهاى قمار بر سر شترى كه مى خرند و مى كشند قمار مى كنند، و فالج غلبه جو و زبردست است، گفته مى شود: فلج عليهم و فلجهم يعنى بر ياران غالب شد و از آنان برد، و رجز خواننده (در كارزار) گويد: لما رايت فالجا قد فلجا يعنى هنگامى كه ديدم غلبه كننده را كه غالب شد.

/ 441