خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 100-خبر از حوادث ناگوار


از خطبه هاى ديگر (آن حضرت عليه السلام) است مشتمل بر حوادث و پيش آمدهاى سخت (كه بعد از آن بزرگوار واقع شده): او است خداوندى كه پيش از هر اولى اول (و مبدا) است (پس هر اولى موخر از او است) و بعد از هر آخرى آخر (و مرجع) مى باشد (پس برگشت هر آخرى بسوى او است) به سبب اول (و مبدا بودن) او لازم است كه اول (و مبدا) نداشته باشد (وگرنه مبدا هر چيز نبود) و به جهت آخر (و مرجع بودن) او لازم است كه آخر (و مرجع) نداشته باشد (وگرنه مرجع هر چيز نيست، خلاصه ازلى و ابدى است كه چيزى پيش از او نبوده و بعد از او نميباشد) و گواهى مى دهم به اينكه بجز او خدايى نيست گواهى كه پنهان و آشكار و دل و زبان در آن موافقت دارند (و نفاق و دوروئى در آن راه ندارد).

مردم، دشمنى و مخالفت با من شما را به گناه (تكذيب گفتارم) وادار ننمايد، و (در آنچه خواهم گفت) نافرمانى از من شما را حيران و سرگردان نسازد، و چون چيزى (خبر از غيب) از من بشنويد به يكديگر چشم نيندازيد (به شگفت نيامده انكار نكنيد) پس سوگند به آن كس كه دانه را (زير زمين) شكافته و انسان را آفريده آنچه به شما خبر مى دهم (از پيش خود نميگويم، بلكه) از پيغمبر صلى الله عليه و اله است كه امى بوده (هر چه فرموده از وحى الهى است از كسى نياموخته) و دروغ نگفته، و شنونده (فرمايشات او يعنى امام عليه السلام) نادان نبوده است (خلاصه اين خبر وحى الهى است به پيغمبر اكرم:) مانند آن است كه مى بينم كسى را (معاويه يا عبدالملك ابن مروان) در ضلالت و گمراهى بسيار كه به شام بانگ زند (مردم را گرد آورد) و بيرقهاى خود را در اطراف كوفه نصب كند، پس چون دهن باز نمايد (مردم را طعمه شمشير قرار دهد) و دهنه لجام او سخت (بسيار سركش) گردد، و پا زدنش در زمين سنگين باشد (جورش همه را فرا گيرد) و فتنه و آشوب به نيش دندان مردان زمانش را بگزد (مردم مبتلى به قتل و غارت و درد و اندوه گردند) و موجهاى جنگ به حركت آيد (جنگهاى سخت پيش آيد) و روزها (به

سبب ظلم و ستم) گرفته و درهمند، و شبها (به سبب درد و اندوه) دلخراش هستند (خلاصه آن مرد گمراه كوفه را ويران كرده مردم را دقيقه اى آسوده نگذارد) پس آنگاه كه كشت آن گمراه (از تخم فتنه و فساد) بروئيد، و شاخه آن نمو نمايد (بر مردم مسلط شود) و شقشقه هاى او صدا كند (شقشقه چيزى است مانند شش گوسفند كه هنگام مستى از دهن شتر بيرون آمده صدا كند، يعنى فرمانهاى ناحق دهد) و برق شمشيرهايش بدرخشد (طغيان و سركشيش به حد كمال رسيده و بيم ترس از او در دلهاى قوى جا گيرد، آنگاه) بيرقهاى فتنه و آشوب كه رهايى از آن نيست استوار مى گردد، و مانند شب تاريك و درياى موج دار (پى در پى به مردم) رو آورد، اين است، و چقدر باد سخت و صدادار كوفه بشكافد (ويران نمايد) و باد تند بر آن بوزد (خونريزيها در آن واقع گردد) و پس از زمان كمى گروهى با گروهى بپيچند (به زد و خورد مشغول گردند) و (از سنبله آدمى) آنچه برپا است (قوى است) درو شود (كشته مى شود) و آنچه درو شده (ضعيف و ناتوان) است (در زير دست و پاى فتنه جويان) خورد مى گردد (خلاصه از پى يكديگر هلاك گشته و هر سال از كشت تخم فتنه و آشوب خرمنها از كشته آدميان بر باد رود).

/ 441