حکمت 375
امام عليه السلام (در ترغيب به دورى از معصيت) فرموده است: بترس از اينكه خدا تو را در معصيت خود بيند و نزد طاعتش نيابد كه از زيانكاران مى باشى، و هر گاه توانا باشى بر طاعت خدا توانا باش، و اگر ناتوان بودى از معصيت خدا ناتوان باش (نه آنكه نماز را بر اثر ضعف و سستى نشسته بخوانى و هنگام آزار رساندن به جلدى برخيزى پس تا مى توانى نماز را ايستاده بخوان و چون خواستى آزار رسانى بنشين و خوددارى كن).
حکمت 376
امام عليه السلام (در اندرز) فرموده است: اعتماد و دلبستگى به دنيا با آنچه (فريب و بى وفائى كه) از آن چشم مى بينى نادانى است، و كوتاهى نمودن در نيكوكارى (طاعت و بندگى) وقتى كه به پاداش آن اطمينان دارى (مى دانى كه نتيجه اش بهشت و آسايش هميشگى است) زيانكارى است، و اعتماد نمودن به هر كس پيش از آزمايش او (موجب) ناتوانى و درماندن (در كار) است (چون چنين كس نمى داند بكه اعتماد نمايد و نمى تواند جستجو كند كسى را كه شايسته اعتماد او است).
حکمت 377
امام عليه السلام (در نكوهش دنيا) فرموده است: از نشانه هاى خوارى دنيا نزد خدا آن است كه معصيت نكنند او را مگر در دنيا، و نيابند آنچه (سعادت و نيكبختى) را كه نزد او است مگر به دورى از آن.
حکمت 378
امام عليه السلام (در ترغيب به كردار نيكو) فرموده است: هر كه كردارش او را كند گرداند (عبادت نكرده كار نيكو انجام ندهد) نسبش او را تند نمى گرداند (بزرگى و نيكبختى پدر يا مادر يا يكى از اجداد سبب بزرگى و نيكبختى او نشود. اين فرمايش به عينه همان فرمايش بيست و دوم است مگر اينكه در آنجا لم يسرع به حسبه نقل شده يعنى مقام و منزلتش او را تند نمى گرداند، سيدرضى عليه الرحمه فرمايد:) و در روايت ديگرى است: كسى كه مقام و منزلت خود را از دست داد مقام و منزلت پدرانش به او سود نمى رساند (در بيشتر نسخ نهج البلاغه اين فرمايش ضبط نشده ما آن را از نسخه ابن ابى الحديد و شيخ محمد عبده نقل نموديم).
حکمت 379
امام عليه السلام (درباره كوشش در كار) فرموده است: هر كه چيزى را بجويد آن را يا بعض آن را خواهد يافت (زيرا خواستن آماده است براى بدست آوردن، اگر استعداد و آمادگى بر آن كامل باشد همه را به دست آورد، و اگر كامل نباشد كمبود خواسته شده به اندازه كمى استعداد مى باشد).
حکمت 380
امام عليه السلام (در نيكى و بدى حقيقى) فرموده است: خوشى و نيكى (سود دنيا) كه پس از آن آتش باشد (موجب كيفر الهى گردد در حقيقت) خوشى و نيكى نيست، و ناخوشى و بدى (سختى دنيا) كه پس از آن بهشت باشد (در حقيقت ناخوشى و بدى نيست، و هر نعمتى پائين تر از بهشت كوچك و بى اهميت است، و هر بلاء و گرفتارى كمتر از آتش آسايش و آسودگى است (زيرا نعمتى را نعمت توان گفت كه پى آن كيفر نباشد و سختى را سختى توان دانست كه پى آن آسايش هميشگى نباشد).