خطبه 237-در كار خير شتاب كنيد - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 237-در كار خير شتاب كنيد


از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است (در اينكه انسان تا زنده است بايستى فرصت عبادت و بندگى را از دست ندهد): پس (از ستايش خداوند متعال و درود بر پيغمبر اكرم و آل او بدانيد دنيا هميشه باقى و برجا نيست، بنابراين تا مى توانيد مطابق دستور خدا و رسول) كار كنيد در حاليكه در فراخى زندگانى هستيد زنده ايد و نامه ها (ى اعمالتان براى ثبت گفتار و كردار نيك) گشوده بسته نشده و توبه و بازگشت گسترده پذيرفته است، و رو گرداننده گناهكار خوانده مى شود (كه از كار زشت دست برداشته توبه و بازگشت نمايد) و بدكار اميدوارى ميدهند (تا كردار زشتش را جبران نمايد) پيش از آنكه چراغ عمل خاموش گشته فرصت از دست برود، و مدت بسر آيد، و راه توبه و بازگشت بسته شود، و ملائكه به آسمان بالا روند (از محو و اثبات نامه اعمال قلم را باز دارند) پس (پيش از رسيدن مرگ يعنى موقعى كه نمى توان كارى انجام داد) بايستى مرد از خود براى خويش و از زندگى براى مرگ و از نيستى براى هستى و از گذرنده براى باقى ماننده نتيجه بگيرد (در دنيا خود را به كار گمارد تا در آخرت او را به كار آيد) مرديكه از خدا ترسيد (و در عمل كوشيد) در حاليكه تا رسيدن مرگ او را فرصت دا

ده و تا انجام عمل او را مهلت داده اند، مردى است كه نفس خود را دهان بند زده و مهار آن را در اختيار دارد، پس خود را با دهان بند نفس از آنچه خداوند نهى فرموده باز داشته، و به مهار آن خويش را به سوى طاعت و فرمانبرى از خداوند مى كشد.

خطبه 238-درباره حكمين


از خطبه هاى آن حضرت عليه السلام است درباره حكمين (عمرو ابن عاص و ابوموسى اشعرى) و نكوهش مردم شام. شاميان مردمى هستند دل سخت و اوباش، بندگان (زيردستان) پست كه از هر سو گرد آمده و از هر آميخته اى برچيده شده اند (گروهى هستند هر يك از جائى آمده و به هم پيوسته و حسب و نسبشان معلوم نيست) از جمله كسانى مى باشند كه سزاوار است (احكام اسلام را) به آنها ياد دهند، و (به خوهاى نيكو) تربيتشان كنند، و خير و شر را يادشان دهند، و كار آزموده شان گردانند، و زمامدارشان شوند، و مانند كودكان دستهاشان را بگيرند (تا سر خود كارى نكنند، خلاصه ايشان گروهى هستند نادان و از نيكوئيها دور، سزاوار نيستند كه خلافت در بينشان بوده در امر دين و ملت و ولايت دخالت داشته پيشوا بشوند) آنان از مهاجرين (كه از مكه به مدينه هجرت كرده نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله آمدند) و از انصار (اهل مدينه كه اسلام آورده آن حضرت را يارى كردند) نيستند، و نه از كسانى هستند كه در مدينه جا داشتند (و پيش از هجرت اسلام اختيار نمودند) و بر ايمان استوار بودند. آگاه باشيد اهل شام براى خودشان برگزيدند نزديكترينشان عمرو ابن عاص را به آنچه دوست ميدارند (كه ظ

فر يافتن آنها بود بر اهل عراق) و شما براى خودتان اختيار كرديد نزديكترين مردم (ابوموسى اشعرى) را به چيزيكه دوست نمى داريد (كه ظفر يافتن اهل شام بود بر شما، و ابوموسى اشعرى كه نامش عبدالله پسر قيس است بر اثر نفهمى و ندانستگى و دشمنى با امام عليه السلام آن كار را انجام داد، و سبب دشمنى او آن بود كه حضرت او را از ولايت كوفه كه در زمان عثمان متصدى آن گشته عزل نمود) و روبرو شدن شما با عبدالله ابن قيس ديروز بود (خيلى نزديك است، چون من به سوى بصره براى جنگ جمل مى رفتم شنيديد) كه ميگفت: (اى اهل كوفه امام را يارى نكنيد كه) اين پيشامد و جنگ فتنه و تباهكارى است (كه بايستى از آن دورى گزيد) پس زه هاى كمان خود را بكار نيندازيد و شمشيرهاتان را غلاف نمائيد، اگر راست ميگفت پس درآمدنش (نزد ما و حاضر شدن در صفوف لشگر عراق در جنگ صفين براى كمك ما) بدون اينكه مجبور باشد اشتباه كرد (زيرا خلاف عقيده خود رفتار نمود و چنين كسى صلاحيت حكم شدن را ندارد) و اگر دروغ ميگفت تهمت به او روا است (زيرا از روى هواى نفس سخن مى گويد و از اين رو حق را شبهه مى انگارد، و بر چنين كس اعتماد نيست تا او را بتوان حكم قرار داد) پس آنچه در سينه عمرو ابن عاص

است به وسيله (عبدالله ابن عباس از بين ببريد عبدالله ابن عباس را نماينده خود قرار دهيد كه او مى تواند با عمرو حيله باز برابرى كند) و فرصت روزگار را از دست ندهيد، و شهرهاى دوردست اسلام را (از تسلط فتنه جويان و ستمگران) حفظ نمائيد. آيا به شهرهاتان نظر نمى كنيد كه در آنها جنگ مى كنند (تا شما را نابود ساخته و دارائيتان را به يغما ببرند) و آيا به قطعه سنگ سخت خود (قدرت و توانائيتان) نظر نمى افكنيد كه بر آن تير مى زنند (نمى بينيد كه درصدد هستند كه ضعف و ناتوانى به شما روآورد تا شكست خورده تسليم گرديد).

/ 441