خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

خطبه 091-پس از كشته شدن عثمان


از سخنان آن حضرت عليه السلام است هنگام بيعت كردن مردم با آن بزرگوار (روز جمعه بيست و پنجم ذى الحجه سال سى و پنج از هجرت) پس از كشته شدن عثمان: دست از من برداشته ديگرى را بطلبيد (و او را امير و خليفه گردانيد، چون بعد از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله خلفايى كه به ناحق روى كار آمدند سنت و سيره او را تغيير داده بيت المال را از روى عدل و درستى ميان رعيت قسمت نكردند، بلكه به دلخواه هر كارى خواستند انجام و عرب را بر عجم و قوى را بر ضعيف ترجيح دادند، و عثمان اقارب و خويشاوندش را از بنى اميه بر ساير مردم برترى داد و سالهاى دراز به همين منوال رفتار شد، و مردم سنت و سيره رسول اكرم را از ياد بردند، اكنون كه آمده بودند با امام عليه السلام بيعت نمايند منظورشان آن بود كه آن حضرت هم برويه سه خليفه پيش از خود رفتار كند، پس آن بزرگوار براى اتمام حجت و اينكه بدانند او بر خلاف سنت و سيره پيغمبر اكرم كارى انجام ندهد و آنها نقض بيعت خواهند نمود، اين سخنان را فرمود، بنابراين درست نيست كه گفته شود: اگر آن حضرت از جانب رسول خدا به خلافت نصب گرديد و در حقيقت امامت و امارت از آن او و قيام به آن برايش واجب بود، چگو

نه استعفا مى نمود. چون امام عليه السلام مى دانست كه بالاخره ايشان دست از عهد و پيمان برداشته و با او همراه نخواهند بود، از اين رو مى فرمايد:) ما به كارى اقدام مى نماييم كه آن را روها و رنگهاى گوناگون است (به مشكلاتى بر خواهيم خورد از قبيل جنگ با ناكثين يعنى طلحه و زبير و ساير اصحاب جمل كه پيمان خود را شكستند، و با قاسطين يعنى معاويه و لشگر شام كه به آن حضرت ياغى شدند، و با مارقين يعنى خوارج نهروان كه كافر شدند بطورى) كه دلها بر آن استوار نيست (مردم در اين پيش آمدها شكيبايى ندارند) و عقلها زير بار آن نخواهند رفت (بلكه انكار خواهند نمود) آفاق را ابر سياه (ظلم و ستم و بدعت) فرو گرفته (خورشيد حق و حقيقت زير آن پنهان گشته) و راه روشن (حقيقت احكام اسلام) تغيير يافته، و بدانيد اگر من دعوت (بيعت) شما را بپذيرم طبق آنچه خود مى دانم رفتار خواهم نمود (شما را بر مركب حق سوار نموده در راه راست سوق مى دهم و بر خلاف رضا و خوشنودى خدا و رسول سخنى نگفته قدمى برنمى دارم) و (اگر خلافت را قبول كرده سوار بر كار شوم) به سخن گوينده (اى كه گفتارش بر وفق خواهش نفسانى و بر خلاف شرع بوده) و به سرزنش توبيخ كننده (اى كه مرا ملامت كند كه

چرا به رويه خلفاى پيش رفتار نمى كنم) گوش نميدهم، و اگر مرا رها كنيد (و به خلافت نگماريد) مانند يكى (از افراد) شما هستم و شايد به سخنان شما (در باب رفتار نارواى خليفه ناحق) بيشتر گوش دهم (و از حقوقتان دفاع نمايم) و فرمان كسى را كه شما او را بر كار خويش والى و زمامدار قرار مى دهيد (اگر دستورش مطابق دستور اسلام باشد) بهتر انجام دهم (بنابراين) وزير و مشاور بودن من براى شما بهتر است از اينكه امير و زمامدار باشم (خلاصه حضرت اتمام حجت مى فرمايد كه بعد از بيعت كردن ايشان اگر بر خلاف خواهشهاى آنان رفتار نمود ايراد نكنند كه ما نميدانستيم چنين رفتار مى نمايى وگرنه با تو بيعت نمى نموديم).

/ 441