نامه 040-به يكى از كارگزاران خود - ترجمه نهج البلاغه نسخه متنی

اینجــــا یک کتابخانه دیجیتالی است

با بیش از 100000 منبع الکترونیکی رایگان به زبان فارسی ، عربی و انگلیسی

ترجمه نهج البلاغه - نسخه متنی

سید علی نقی فیض الاسلام

| نمايش فراداده ، افزودن یک نقد و بررسی
افزودن به کتابخانه شخصی
ارسال به دوستان
جستجو در متن کتاب
بیشتر
تنظیمات قلم

فونت

اندازه قلم

+ - پیش فرض

حالت نمایش

روز نیمروز شب
جستجو در لغت نامه
بیشتر
لیست موضوعات
توضیحات
افزودن یادداشت جدید

نامه 040-به يكى از كارگزاران خود


از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به يكى از كارگردانانش (كه او را از نادرستيش نكوهش نموده و از او حساب خواسته): پس از حمد خدا و درود بر پيغمبر اكرم، به من از تو خبر كارى رسيده كه اگر كرده باشى پروردگارت را به خشم آورده امام و پيشوايت را نافرمانى نموده، و امانت خود را خوار گردانيده اى (در كارت خيانت كرده و ديگر لياقت حكمرانى ندارى). به من رسيده است كه تو زمين را برهنه كرده اى (محصول اشجار و زراعات را براى خود برده و چيزى به رعيت نداده اى) پس هر چه زير دو پايت بوده گرفته، و آنچه در دو دستت بوده خورده اى (اموال و دارائى بيت المال را تصرف كرده براى خويش اندوخته اى) اكنون براى من حساب (دخل و خرج) خود را بفرست، و بدانكه حساب خدا (در روز رستخيز) از حساب و وارسى مردم بزرگتر است (دقيق تر است، زيرا اينجا ممكن است صورت دورغ و برخلاف واقع تنظيم شود، ولى آنجا جز راستى كارى انجام نمى گيرد) و درود بر شايسته آن.

نامه 041-به يكى از كارگزارانش


از نامه هاى آن حضرت عليه السلام است به يكى از كارگردانان خود (كه او را بر اثر پيمان شكنى و خوردن از بيت المال سرزنش نموده است، و بين رجال دانان و شرح نويسان بر نهج البلاغه اختلافست كه امام عليه السلام اين نامه را به كدام يك از كارگردانانش نوشته است: بعضى گفته اند: به عبدالله ابن عباس نوشته كه از جانب حضرت حاكم بصره بوده بيت المال را برداشته به مكه رفته و در آنجا خوش مى گذرانيد، ديگرى گفته: عبدالله را مقامى ارجمند بوده و از خدمت و متابعت آن حضرت هيچگاه جدائى ننموده، و برخى گفته اند: نامه را به عبدالله ابن عباس برادر عبدالله نگاشته، و عبيدالله كسى است كه دينش درهم و پول بوده و به خبر او اعتماد نداشته ضعيف مى شمارند، و شمه اى از داستان گريختن او با سعيد ابن نمران از يمن و آمدنشان نزد اميرالمومنين عليه السلام به كوفه در شرح خطبه بيست و پنجم در باب خطبه ها گذشت، و سعيد ابن نمران را رجال دانان از شيعيان حضرت و حسن الحال مى دانند، و ديگرى گفته: عبيدالله ابن عباس از جانب حضرت حاكم يمن بوده و از او چنين چيزى نقل نشده است، خلاصه معلوم نگشته كه اين نامه را به كدام يك از پسر عموهايش كه حاكم بصره بوده نوشت

ه است: پس از حمد خدا و درود حضرت مصطفى، من تو را در امانت خود (حكومت رعيت و اصلاح امر معاش و معاد ايشان) شريك و انباز خويش ساختم، و تو را چون پيراهن و آستر جامه ام گردانيدم (همواره تو را از خواص و نزديكترين شخص به خود مى پنداشتم) و هيچيك از خويشانم براى موافقت و يارى و رساندن امانت (اموال بيت المال) به من از تو درستكارتر نبود، پس چون ديدى روزگار بر پسر عمويت سخت گرفته، و دشمن بر او خشم نموده، و امانت مردم (عهد و پيمانشان) تباه گشت، و اين امت (به خونريزى و ستم) دلير شده پراكنده گرديدند، به پسر عمويت پشت سپر برگرداندى (از پيروى او دست كشيدى) و از او دورى كردى همراه دورى كرده ها، و او را يارى نكردى همدست آنان كه از يارى خوددارى كردند، و به او خيانت كردى به كمك خيانت كنندگان پس نه به پسر عمويت همراهى نمودى، و نه امانت را اداء كردى، و گويا تو با كوشش خود (در راه دين) خدا را در نظر نداشتى، و گويا تو، (در ايمان) به پروردگارت بر حجت و دليلى نبودى (مانند سست ايمانان خدا را نشناخته او را سرسرى پنداشتى) و به آن ماند كه تو با اين مردم مكر و حيله به كار مى بردى، و قصد داشتى آنها را از جهت دارائيشان بفريبى (خلاصه منظور ا

ز اظهار دين و ايمانت آن بود كه مردم را فريفته دارائيشان را بربائى) كه چون بسيارى خيانت به مردم تو را توانا ساخت زود حمله نموده برجستى، و ربودى آنچه بر آن دست يافتى از درائيهاشان كه براى بيوه زنان و يتيمانشان اندوخته بودند مانند ربودن گرگ سبك ران بز از پا افتاده را، پس آن مال را به حجاز (مكه يا مدينه) با گشادگى سينه (خرم و شاد) بروى، و از گناه ربودن آن باك نداشتى، غير تو را پدر مباد (اف بر تو) به آن ماند كه تو ميراثت را (كه) از پدرت و مادرت (رسيده برداشته) نزد خانواده ات آورده اى (بيت المال را مرده ريگ پدر و مادر پنداشتى) خدا را تسبيح كرده او را از هر عيب و نقصى منزه مى دانم (شگفتا) آيا تو به معاد و بازگشت ايمان ندارى، يا از مو شكافى در حساب و بازپرسى (در آخرت) نمى ترسى؟ اى آنكه نزد ما از خردمندان به شمار مى آمدى، چگونه آشاميدن و خوردن (آن مال) جائز و گوارا دانى، با اينكه ميدانى حرام مى خورى و حرام مى آشامى؟ و كنيزان خريده زنان نكاح مى كنى از مال يتيمان و بى چيزان و مومنان جهاد كنندگانى كه خدا اين مال را براى آنان قرار داده، و به آنها اين شهرها را (از دشمنان) محافظت و نگاهدارى فرموده است!! پس از خدا بترس و مال

هاى اين گروه را به خود باز گردان كه اگر اين كار نكرده باشى و خدا مرا به تو توانا گرداند هر آينه درباره (به كيفر رساندن) تو نزد خدا عذر بياورم و تو را به شمشيرم كه كسى را به آن نزده ام مگر آنكه در آتش داخل شده بزنم! و به خدا سوگند اگر حسن و حسين (عليهماالسلام) كرده بودند مانند آنچه تو كردى با ايشان صلح و آشتى نمى كردم، و از من به خواهشى نمى ترسيدند تا اينكه حق را از آنان بستانم، و باطل رسيده از ستم آنها را دور سازم، و سوگند به خدا پروردگار جهانيان: آنچه را كه از مال ايشان برده اى به حلال اگر براى من باشد مرا شاد نمى كند كه آن را براى پس از خود ارث بگذارم، پس ضح رويدا يعنى در چاشت شتر را آهسته بچران (اين جمله مثلى است براى كسى كه در جاى آرام رفتن شتاب كند، اشاره به اينكه در صرف مال تندروى مكن) كه به آن ماند كه تو به آخرت (مرگ) رسيده اى، و زير خاك پنهان گشته اى، و كردارت به تو نمايانده شده در جائى كه ستمكار در آنجا بر اثر غم و اندوه (آنچه از دست داده) فرياد مى كند، و تباه كننده (حق ديگران) برگشت (به دنيا) را آرزو مى نمايد، در حالى كه آن وقت هنگام گريختن (از عذاب الهى) نيست.

/ 441